بسیار سخن بود نگفتیم و گذشتیم

بسیار سخن بود نگفتیم و گذشتیم
آه ای دل بیچاره بر خود چه کردیم
ازعشق و علاقه نگفتیم و گذشتیم
در خلوت با یار لال گشتیم


هومن بابازاده

من تو را میکشم

من تو را میکشم
با قلم میکشم
با نی ...با نای

فریاد میکشم
در باد میکشم

من خدا را میکشم
با دست و با دل میکشم

با حرف ...با پا
با چشم ... با خشم
با گوش میکشم

من گوش میکشم
از میان حرفهای خوب و بد

حرفهای خوب را نوش میکشم

میکشم نرگس چشم ها ی پر نور تو

میکشم رشته رشته ابریشم هندوی تو
گیسوی تو
چوگان ابروی تو

قلب محکم و صبور تو

پیشانی سپید و بلند تو
دو خنجر کمند تو

میکشم تیغ مژگان دل پسند تو
ز بالا و ز پایین میکشم
بند بند تو

میکشم نجابت و امانت
میکشم دیانت و سخاوت

پسته میکشم. غنچه میکشم
لبان همجو قند تو

لطیف تر از هوا دو سینه ات
بازوان خوش قرینه ات

ز شاخص مدینه ات
تو را سمت خود میکشم

دست نوازش بر سر ایتام میکشم
هر کس که خواهد سمت نور...

دستش گرفته میکشم

باز هم خجالت میکشم
از کرده آدمها...
از کرده خویش
باز هم خجالت میکشم

من از خدای خویش هم دارم خجالت میکشم

در قلب شب سار

مسعود پوررنجبر

میدانی؟؟؟

میدانی؟؟؟
اینجا همه درست کردارند
اما...
کسی حرف راستی نمی گوید
حجامت روح
لازم است
تا خالی شود
خون دروغ
از رگهای سیاه
کلاغهای خبر چین تن....

مریم نقدی

بویِ فاضلاب میاد

بویِ فاضلاب میاد
از تو منجلابِ عشق
بویِ اونکه بی گُدار
میزنه به آبِ عشق
بانگِ خودکُشی میاد
از خرابه هایِ عشق
مثلِ کابوسی که شب
میزنه به خوابِ عشق
عشقایِ تصنعی
باب شده تو عاشقا
با یه عشقم عزیزم
زود میشن خرابِ عشق
عشقِ نابِ الکی
این روزا زیاد شده
تا کسی عاشق میشه
میره تو کتابِ عشق
عشقهایِ تو دل برو
عاشقایِ فانتزی
راضی میرن به قاضی
هر دوشون تو این بازی
هردوشون تو این بازی

مهین بزرگپور سوادجانی

السلام علیک یا صاحب الزمان

من در سرزمینی که تو را در آن نبینم غریبم..... 
                                

                                
                                
                            </div>
                            <div class=

♡M♡