ایکاش که میتوانستم دوباره من تو را صدا کنم

ایکاش که میتوانستم دوباره من تو را صدا کنم
یک ترانه ای هم برای تو بنویسم و دل را ادا کنم

ایکاش که میتوانستم درنسیم صبحگاهی ببینمت
یک بوی عطر خوشی راهم از توبگیرم و صلا کنم

ایکاش که نمی رفتی و می ماندی به پیش پنجره
یک نگاه عاشقانه ای را میانداختم و دلرا فدا کنم


ایکاش که فرمان عشق صادر میشد ودر هر سخن
یک بوسه ازلب قندش برمیداشتم ودل راجلا کنم

ایکاش که لیلی نبودومجنون هم عذاب نمی‌کشید
فرهاد در کوه نبود و منهم سپیده را هم صدا کنم

ایکاش که جعفری هم هرگز عاشق نمیشد به کس
سی سال مدام را تو بدیده ای که من هم صفا کنم

علی جعفری


چشمانم،خیره به سرزمین پر پیچ و خم موهایت،

چشمانم،خیره به سرزمین پر پیچ و خم موهایت،
این پریشانی زلف،پریشان حالی مارا دواست

یلداخستو

من تو را در رقص پریشان گیسوان بید می بینم.

من تو را در رقص پریشان گیسوان بید می بینم.
در تلاش جَستن پروانه از پیله،
در شکوه طلوعی سپید،
از چنگال تاریکی پلید می بینم.
من تو را سیاه نه
سپید نه
تو رنگین کمانی
تو را مملو از حرارت،
شور، عشق و امید می بینم.

مهرانگیز نوراللهی

چهره در آینه آن دم ، رویت کردی

چهره در آینه آن دم ، رویت کردی

                       بالیدن خویش ، بدو تحول کردی

خودشیفته گشتی و رهت کج کردی

                       بالیدن  ز سر گرفتی و مبدا کردی

نقش و نگار نقشبند بر خود کردی

                      حفظ رخسار و آفرینش با خود کردی

طاووس  نی به لایق بودنش زیباست

                      گر بدانی  اثر نقشگر ی  بی همتاست

زیبندگی و وجاهت ، هنر نقاشست

                 حیرت ز جمال  یوسف ، هنر خلاقست

محمد هادی آبیور

بگذار در این شهر خرابات بمیرم

بگذار در این شهر خرابات بمیرم
بگذار ندانم به کدام واژه اسیرم
از کینه برون باشم و با باده پرستی
عمر طی کنم و پهنه ای آرام بگیرم


منصور نصری