دریایِ ما ماهی داره
ماهی هایِ قشنگ داره
ماهی ریزه پیزه
رنگش چقدر سفیده
آب می خوره قُلپ قُلپ
فوت می کنه پُلپ پُلپ
بالا میره، پایین میاد
به چپ میره به راست میاد
با لباس پولکیش
می چرخه و می چرخه
به زیر تخته سنگا
دنبال چی می گرده ؟
آهان حالا فهمیدم
دنبال غذا می گرده
دریای ما آبیه
ساحلش آفتابیه
صدفای جور واجور
میگن که گوش ماهیَن
ماهیای حباب ساز
با قُل قُلِ توی آب
میگن که گوش نداریم
به جاش دو آبشش داریم
با پاهای برهنه
می دُوم توی ساحل
با دستای کوچولوم
می کَنم من یه چاله
دریا میاد با موجاش
چالهَ مَو آب می بره
گریه داره یا خنده؟
آی خنده خنده خنده
وقتی که تو می خندی
دنیا چقدر قشنگه
یه سطل قرمز دارم
بیلچه مو وَر می دارم
دوباره توی ساحل
چاله ی آب می سازم
خدا جونم می دونه
با مامان جونو بابا جون
شن بازی توی ساحل
وای که چه کیفی داره
فیروزه سمیعی
به ظالم میدهی قدرت مساکین را لگدمالی
بگو از رازِ این حکمت چرا هر دم در این حالی
خدایی تو خدایی کن چرا درمانده از خویشی
خدای دیگری شاید که جایش این زمان خالی
نه طوفانی دگر آری نه خار از گل که برچینی
تو خود بنیان گرِ شری زِ مکر خلق می نالی
برایت فصلها گویم چنان است و چنین هم شد
نه در گشت و گزاری خوش در این اسرارِ پوشالی
چه پیش آمد که میش آمد سگانِ گله را دک کرد
که گرگان آمدند بهرِ عذاب و جشن و خوشحالی
دلیلِ کفر و ویرانی ، حرام و خود زنی احسنت
تو هم ای بی نشان تخمی دگر از میوه ی کالی
حمید شیخی
غم دوریت چه زود خم کرد پشت ما را
چه چیز حال مرا خوب می کند بگو ، همین حالا
صدای پای تو پیچیده در یاد خاطرات گوش من
مثل سارای من می مانی و دور است ز تو دارا
بیچاره دل دلخوش شده به رویایی
رسوا شده ، در بر گرفته رسوایی اش همه جا را
افتادگان را دستگیری کار خوبان است
کاش دستان مهربان تو بگیرد دست ما را
محمد مهرابی
جانی ابدی نیست
یادم که نکردی نه به پیغام هنوز
سیل بارانیست
زل آتشبار مرداد ست و می بارم هنوز
از گل و بلبل مپرس
سینه سرخ شقایق را نشان دارم هنوز
دل که دادم نیست قابل
دفتری دارم امانت نزد دلدارم هنوز
کفن و گورم نباشد
ول شده بر سنگ و باغی سرخ می خوانم هنوز
محمد مهرابی