السلام علیک یا صاحب الزمان


                                

                                
                                
                            </div>
                            <div class=

♡M♡

بالاخره تو

بالاخره تو
فقط مستاجر، همیشه محترم، قلبم بودی
من هم
دوباره آواز زندگی سر خواهم داد
اما
این بار در ضیافت صبحگاهی گنجشک ها
بعد اذان
برای
فردوس، نرگس و شمعدانی های داخل گلدان
برای
توله سگ های باوفا
برای
همان بچه گربه ی تنها،
سر به هوا و سرگردان


سید ادریس حسینی

شاعر می سراید

شاعر
می سراید
و راویِ
دردهای کهنه و نو می شود

رنگ می بخشد
شادی را
به هزار و یک رنگ

با سوختنِ صورتِ
کودکِ کار
می سوزد تا انتهای وجود


با اشکِ چشمانِ مادری
منتظر
غرق می شود
و با رقص گیسوان دخترکان
در باد
عاشقانه خواهد سرود

حس می کند
آشوب دل پدر را
در تنگیِ روزگار


شب ها ی ستاره باران را
به نگاه عاشق زار
تیره و بی نور
و آسمان تهی از روشنایی را
با نگاه مشتاق کودکی شاد
پر نور خواهد دید

و حروف را
و کلمات را
آنچنان به رقص
و سکوت
وا می دارند
که گویی
عروسک های خیمه شب بازی را


مریم ابراهیمی

زندگی رنگین کمانی ست

زندگی رنگین کمانی ست
زمانی که تو
نهال عشق وشادمانی را
در قلب دیگران
می کاری
درهمه حال ترسیم کن
لبخندرا


سید حسن نبی پور

وَ هنوز آن مهِ غلیظ

وَ هنوز آن مهِ غلیظ
دستِ تنهایی اَم را گرفته است وُ می جرخاند

پرنده هایِ خونین بال
خونین بال می خوانند
وَ تندیسی غریب
با پایِ اسبِ خسته اَش
برفرازِ ابرهایِ شهر می تازد
حرفی نقطه چین ، ازپلّه ها می آید
وَ من فکر می کنم ، چه بهارِ عاشقانه ای داشته است این شهر

وَهنوز
ساعت از گُل بنفشه می پرسیم
و طاقتِ مهتاب را
از گُل هایِ سرآسیمه
که ناگهان ، برف می بارد وُ
شاخه ای از سال هایِ صبوری می چیند
وَمن فکر می کنم
چه غمگین است
سکوتِ آن چراغ
که به گمشدگانِ درمِه ، خیانت می کند ...


فریدون ناصرخانی کرمانشاهی