دل خوش به "خنده" های رقیبان من مباش

آن شاعران که از تو به توصیف "تن" خوشند
"کور"ند آنقدر که به یک "پیرهن" خوشند

زیبایی ات وسیع تر از حد وصف ماست
بدبخت مردمی که به اشعار من خوشند!

دل خوش به "خنده" های رقیبان من مباش
دیوانه ها همیشه که نه... غالبا خوشند!

مو واکن و ببین که در این شهر عده ای
با این کمند "گرم به هم ریختن" خوشند

گاهی مرا "نگاه کنی" "رد شوی" بس است
آنان که بی کسند، به یک "در زدن" خوشند...!

در کاهدان گشتی که سوزن پس بگیری؟

در کاهدان گشتی که سوزن پس بگیری؟
از شعله‌های عشق خرمن پس بگیری؟

من کوه صبرم از تو اما آه کافی‌ست
تا در تمام سال بهمن پس بگیری

در کوره‌‌ی خودسوزی من ضربه‌ها خورد
تا جای دل یک تکه آهن پس بگیری

تو می‌توانی پنجره فولاد باشی
باید خودت را از تبرزن پس بگیری


من ریشه‌هایم در سراب عشق خشکید
چیزی ندارم تا تو از من پس بگیری

بی تو اندیشیده‌ام کمتر به خیلی چیزها

بی تو اندیشیده‌ام کمتر به خیلی چیزها

می‌شوم بی‌اعتنا دیگر به خیلی چیزها

 

تا چه پیش آید برای من نمی‌دانم هنوز

دوری از تو می‌شود منجر به خیلی چیزها

 

غیر معمولی است رفتار من و شک کرده است

ـ چند روزی می‌شود ـ مادر به خیلی چیزها

 

عکس‌هایت، نامه‌هایت، خاطرات کهنه‌ات

می‌زنند اینجا به روحم ضربه خیلی چیزها

 

هیچ حرفی نیست دارم کم‌کم عادت می‌کنم

من به این افکار ضجرآور، به خیلی چیزها

 

می‌روم هر چند بعد از تو برایم هیچ چیز ...

بعد من اما تو راحت‌تر به خیلی چیزها