تنهایی سنگی‌ست که موج می‌اندازد

تنهایی
سنگی‌ست
که موج می‌اندازد
به تالابِ دل.

کانون موج‌ها:
خدا.


حسین صداقتی

چه غمی بر فراز روز!

چه غمی بر فراز روز!
اگر که عشق بال نگشاید
چه غمی بر فراز روز!

نه دلی مست
که بیافتد
به درازای باده‌ی بی‌جان
نه چشمی
که از سایه رها باشد


نسیم
می‌شکند
کمرگاه گل‌های سرخ را
و اندوه
هم‌چنان
شخم می‌زند
آب دریاها را.

حسین صداقتی

پرواز می‌کند

پرواز می‌کند
بر فراز پیکان‌های سربیِ صبح

می‌گریزد
از ماندابِ ظهر و
از طلای تلخش

و در هر غروب
با ابریشمِ اندامِ نامرئی‌اش
می‌گذرد
از خنجرِ دروازه‌ها


آه!
رویا!
نفس می‌کشم اینجا
مگنولیای آمدنت را.

حسین صداقتی