سفرکرده ست

سفرکرده ست
ازاین دشت
پرنده ای سبکبال
به زیبایی تو
چقدر قدرخالی ست
بعدازتو
این دشت که
بوی هجران می دهد


سید حسن نبی پور

بیا یارم با عشق و غرور

بیا یارم با عشق و غرور
با شکوه و نور
دلتنگی جمعه ها همیشه تکراری ست
می دانی عزیزٍ راه دور


سید حسن نبی پور

خنده ای کرد وقلبم رادزدید

خنده ای کرد وقلبم رادزدید
باچشم و نگاهش دلم را قاپید
می گویند عاشقی اوج احساس است
مرا گرفتارش کرد و مثل پرنده پرید


سید حسن نبی پور

با لبخندی تلخ می تراشند

با لبخندی تلخ می تراشند
عابران زخمی
تندیسی  غمگین را
که بر تاکهای انگور
نگهبان است


سید حسن نبی پور

خیال نبودنت

خیال نبودنت
زلزله ی ناهنگام است
وتصویری کوتاه
پناهگاه آغوشت
که ازذهن من میگذرد

بگذار
یک دل سیر ببینمت
ونفس بکشم
عطرموهایت را
این تشنه دیدار
درپراکندگی خاطرات

سید حسن نبی پور