تو همان پرده ای
که هیچ سازی
یارای نواختنش نیست
برای سرودن تو
واژه ها به صف شدند
قصور و درماندگی
و تسلیم وعجز
محصول تلاش بود
...
عشق با تو معنا یافت
رضا کشاورز
دلم از غم خون است امشب
چو لیلی در پی مجنون است امشب
ز ناله به در گاهش گریزون
هزاران تووو در توست امشب
به اعماق دلم کردم زیارت
به چشمانم پر از اندوه است امشب
چه دیداری بود با یار شیرین
که چشمانم ز این رویا دور است امشب
به یاد روزگاران قدیمی
ز یاد دوستان هم دور است امشب
سراسر غم وانده و زاری
ز انصاف و عدالت دور است امشب
که یادم آمد آن روزگاری
که از صلح و صفا هم دور است امشب
ز الطاف الهی و ز نورش
گریزون سمت شیطون است امشب
خدا یا این دل و سمت خودت بر
که حال این دل نا جور است امشب.
محسن گودرزی
گلی زیبا,
تک و تنها,..
در کویری خشک و سخت ,....
میان پشته ای از خار,ریشه داشت.
او تنی زخمی داشت
ریشه ای جاری داشت
او به پژمرده شدن عادت نداشت
او گلی با ریشه بود
در میان خارها,
با وجود زخم ها,..
با وقار و با شکوه
او هنوز, بشکفته بود.
او گلی زیبا بود
گرچه او تنها بود.
سارا بیگلری
هرچه می گفت به من
آن معلم که چرا
سیب
از سر جاذبه افتاد
نمی فهمیدم
تا تو را دیدم و افتاد
جهان
از نظرم.
به چه دلخوش باشم؟
نه آمدنم
نه رفتنم
هیچ چیز این دنیا دست من نیست.
عبدا... محمدی