دیگراشکهایم را نخواهی دید

دیگراشکهایم را نخواهی دید
دیگر هیچگاه عشق مرا رانخواهی داشت
دیگر از دیگری گفتن ِ دیگران رها نخواهی شد
که هر دم عشق کاشتم و خون دل برداشت...

ایکاش میتوانستم آن نگاه رمز آلودت را بگریم
ایکاش میتوانستم یک لحظه آن قلب آتشینت را
از تا رو پود وجودم جدا کنم و...در نبود ِ بودنت
آن را تکه تکه در قعر واژگان شاعرانه بسوزانم..،،،!!

.........
ایکاش میتوانستم آن تلخند شیطانیت را
با ابلیس معاوضه کنم و.......
وجودت را ذره ذره
در وجودش برویانم و....
جسمت را در ابلیس محاصره کنم و
تجسم نمادین روحت را معامله
.........
ایکاش وفقط ایکاش
تقدس عشق را در انجماد غرور وخود خواهی
غرق نمیکردی و
بودی با من ...
همانگونه که من با تو بودم.... ...
آفتاب سرخ .....هم
دگر غروب نخواهد کرد
که فردا از طلوعی سرد شرمنده
پنجه های خونین تو باشد

من رفتم....
اماتو باختی....
... اعتراف میکنم که سوختم ....
اما بدان که زمین هیچگاه خاکسترم را
نمیپذیرد و.....باد آنرا بر جسم سردت مینشاند و...
باز هم در آغوش من خواهی مُرد....!!!!!


مهرداد فرزامی فر

تو هر روز لابلای کاج ها

تو هر روز
لابلای کاج ها
با عاشقانه ِ گنجشکی
مرا می خوانی
از پنجره صبحگاهم...

و من هر شب
زیر ِ سایبانی از اوهام
با نم نم باران
تو را می بینم
حوالی چشم هایم ....

میدانی دلتنگم ؛
چو نور خورشید بر بال و پر پرنده ای
آن قدر گرم
که از چشمانم کم کم دور میشوی
به دنبال سایه ای...!؟

نمیدانی پنهانم ؛
چون ترانه ای که با واژه های عشق
بیتاب می کند
دشت ِ سبز بهار را
و من از دلتنگی
با جای خالی تو راه می روم ...!؟


محبوبه برونی

وقتی که خورشید دلتنگ توست،

وقتی که خورشید دلتنگ توست،
سایه ها چروک میشوند
وقتی آسمان دلتنگ توست،
ماه از زمین بر می خیزد.
وقتی که گل ها دلتنگ تو باشند،
شکوفه ها ریشه می دهند
وقتی که من دلتنگ تو نباشم،
در بستری خاکستری رنگ میمیرم.


مریم درازهی

منتظرم منتظر لحظه دیدار تو

منتظرم منتظر لحظه دیدار تو
من چکنم که این دلم شده خریدارتو

به گفته پیرخراباتی میخونه ها . . .
منم چومنصورشوم خودم گرفتارتو

دلم تنگ ست برای باتو بودن
کلام عشق را با تو سرودن

در آن لحظه دیدار من و تو
قشنگ ست برق چشمان تو دیدن


محمدعلی مقیسه