تو که هستی که مرا بی تو جهان بی معناست؟
غـــــم دوریِ تو از دور زحــــالــم پـــــیداست
خـــوب رویان بـــســــیارند ولـــــــــــی میدانی
تو گل ســرســبــدی بـس که نگاهت زیبـاست
شب اگر تار و سیاهست دلم غصه چرا؟
مهِ یادت همه جـــا روشــــــنی این شـــبــهاست
تا من از چـــشمه چـــشمان تو مینوشم عشق
چــــــاهِ احــــــــــساسِ من انگار کنار دریاست
وقــتِ خنــدیدن تو، نقــطه ضـــــــدیت ماست
لـــبِ تو نـــیمه شـــعبان دل من عاشـــوراست
دیگر این غـــــمـــزده را طاقتِ هجرانت نیست
آه این دوریِ محبوب چه طاقت فرساست
مطمئن باش که تا جـــــان به بدن دارم من
همه جـــــا در نظرم پرچم عشــــقت بالاست
شـــــــــعر من گرچه تمام اسـت ولی احسـاسـم
به تو ای دلبرِ جان ، تا به ابد پابرجاست
محمد صادق زارع
آب نبود
سیراب از باران تیر
درخون پنهان شد
عطش اصغر(ع)
صیدنظرلطفی
تمام دردهایم را،
به دریا سپردم
گمان بردم؛
گوشی شنوا دارد وُ
محرم اسرار است.
غافل که
معشوقهای دارد؛
به نام ساحل ...
لیلا طیبی
جوانی ام،
چو خاطره ای
ز پشت شیشه ی نگاه پنجره ی
چِفت بسته،
گذشت!
نیامدی و خیالت
چنان غبار لک شده،
به روی سینه ام،
نشست!
نشست و حسرت دیدارت
به چشم بی اشک شده ام
شکست!...
اعظم حسنی
محبوس مانده ام
درپیله ی تنهایی خویش؛
پروانه نمی شوم،
پرواز نمی کنم در آسمان کرکس ها...
می نشینم در این حباب ناپیدا
وحید پاکرو