درد همزادِ من است

درد همزادِ من است
همچو خونِ در رگانم
داغ چون شعلهِ آتش
اندوهیست در دلم
اکنون
ای محبوبِ محجوب از من
تو به زخمِ من بزن
زخمهِ شادی را
به گوش ِ ویرانه بخوان
نویدِ آبادی را


مسلم اکبری ازندریانی

صورتت را به واژه هایم نزدیک تر کن

صورتت را

به واژه هایم نزدیک تر کن

می شنوی ؟

آوای بارانی که می گوید

عشق هرگز نمی میرد

حتّی اگر ندارمت !

پرویز صادقی

با که باید گفت شرح حال خود؟

با که باید گفت شرح حال خود؟
از پریشانی و این آشفتگی؟
یا که در این شهر پیدا می شود؟
یک نفر همدم و همراز دلت؟

ریحانه پسندیده