توی خاطراتم قدم می زنم
فقط رد دست تو رو شونمه
پر از لحظه های خوش تازگی
که زودمی گذره، باز دلت خونمه
دلم دلخوشه اینه به چشم تو
هنوز مثل اون روزای اولم
بگی کاش بهم بیشتر هم شده
تا این حس خسته بره ازدلم
نمی دونم از چشمای پر غرور
می تونی بخونی تو احساسمو
یه وقتا پر از حس دلشوره ام
بگو که هنوز مونده اون حس نو
زیر چشما می افته خط های ریز
به اون قامت خم شده می رسی
برای یه زن پیری بی معنیه
اگه باشه معشوقه ی یک کسی
الهام ابوالحسنی
به سوز شب قسم
به آتشی که شمع غم
به مشعل دلم
فتاده است
مرا تو دوست داری
ولیکن از دور
که دل به آب می زنی
گه از یمین گه از یسار
نگاه می کنی
گهی نقاب می زنی
و رفتنت چو آمدن
قدم قدم
رکاب می زنی
گهی به قهر مدتی
ز من جدا
به خواب می روی
گهی به حال زار من نگران
تو هم ستاده و شب زنده دار می شوی
عابد بلوچزهی
آن شب که از این خانه می رفتی
دردی به عمق استخوانم رفت
پوشیده شب های مرا ظلمت
وقتی که ماه از آسمانم رفت
فهمیده بودی دوستت دارم
دیدی چقد خوشحال بودم من
ای کاش حسم را نمی گفتم
ای کاش اصلا لال بودم من
لعنت به چشمان تو که من را
تا قعر چاه عاشقی بردند
دیگر کسی شعری نخواهد گفت
بی تو تمام واژه ها مردند
کل خیابان های شهرم را
دنبال رد پای تو گشتم
عاقل زدم بیرون از این خانه
دیوانه سوی خانه برگشتم
لعنت به اقیانوس چشمانت
وقتی مرا آن روز عاشق کرد
او رفت و من ماندم در این برزح
این خانه را آیینه ی دق کرد
تن لرزه می گیرد تن و جانم
جز من کسی هم دوش تو باشد
ای کاش که پایان این شب ها
یک بار هم آغوش تو باشد
علی قاسمیان
خنده حتی لحظه ای را بی تو همراهم نشد
ژاله ی چشم تری هم صحبت آهم نشد
بغض سردم را خیابان در خیابان ریختم
ناله ها کردم در گوشی که آگاهم نشد
هرچه رویای تو را در سینه با خود کاشتم
آرزو های قشنگم یار گه گاهم نشد
با نگاه چهره ات از پشت دیوار خیال
اختری در آسمان و پرتو ماهم نشد
خون دل خوردم به پای سیب سرخ گونه ات
یک انار از شاخه ای ناچیده خونخواهم نشد
آرزو دارم جهانت غرق زیبایی شود
منکه از این روزگاران انچه میخواهم نشد
نوجوانی و جوانی نقد خوبی بود و من
جز غم و حسرت بهای عمر کوتاهم نشد
تا گریبان سر فرو بردم به خلوتگاه خویش
روشنای عکس ماهی در دل چاهم نشد
علی معصومی