تو که نیستی

تو که نیستی
هیچ روزی
به نامم نیست


وحیدى شیرازى

جعل نیست امضایِ اسناد انعکاسِ فعلِ ماست

جعل نیست امضایِ اسناد انعکاسِ فعلِ ماست
مطلقا آگاه فعلیم ، دنیا آزمون گاهِ ماست

آدم خِیرِ الخَلایق شد شکار نَفسِ دون
تاج زرین را سِتاندند دنیا تبعیدگاه ماست

استادِ اخلاق که سَهل است شاهِ عالمها شویم
در کمینگاهش گرفتاریم که از اِغفالِ ماست


رد کنیم اِغفال خویش را جهل ترکیبی روا
توبه گردید راه درمان شرطِ آن اقرار ماست

چاه اگر اُفتادی جَهدی کن برون آیی ز آن
شاهدان آگاه مایَند چاه ما انکار ماست

حضرت استاد اخلاق نص قرآن کریم
زاریِ بی حد حرام و ناقضِ اعمالِ ماست

آخر عمری سِزا نیست بانکِ رسوائی زنی
گر طلب کردی به بازی بازیگر اربابِ ماست

کارگردانِ بصیری است کارگردانِ سپهر
مدتی بازیگریم ما صحنه گردان شاهِ ماست

پرده ها روزی روند حافظ یقینا بر کنار
میدهد شاهد شهادت شاهدِ امضایِ ماست

حافظ کریمی

به درمانم چه میکوشی که نایی نیست در جانم

به درمانم چه میکوشی که نایی نیست در جانم
به دنبالم چه می آئی که من از خود گریزانم

نمی خوانی مگر در چشم هایم انچه هستی را
نمی بینی مگر تلواسه را در کفر و ایمانم

کویری در تب و تابم که با شن های سرگردان
دمادم لحظه های خویش را درگیر طوفانم

برو ای رفته بر عمق وجودم شوخ چشمانت
ببین ای مانده در سرخ انارت خون دستانم

تو از فصل بهاری صد گلستان پیش رو داری
من از فصل خزان بازیچه زخم زمستانم

تو  همآوای دشتسان و آواهای شیرازی
من از گلنغمه های شعر غمگین خراسانم

مرا با حال بگذار تا پیش خودم باشم
چه گویم قصه خود را که میدانی و میدانم

علی معصومی

دل به دل راه است اگر کو پس ثمر دارد مگر

دل به دل راه است اگر کو پس ثمر دارد مگر
من دلم تنگ است و او اصلا خبر دارد مگر

هر چه با او مهربان بودم..نیامد سمت من
مهربانی بر دل سنگی اثر دارد مگر

گریه هایم سنگ ها را هم به حرف آورده است
او ولی بر من کمی آیا نظر دارد مگر

من چه کردم؟ یا چه گفتم.. بوسه ای گفتم بده
بوسه از لب های معشوقت ضرر دارد مگر

گفتم ای زیبای من یک شب بیا بر دیدنم
آخر این یک شب چه دارد؟ دردسر دارد مگر

هر شب از من این دل دیوانه می پرسد کجاست؟
من چه گویم در جواب؟ اصلا اثر دارد مگر

هر چه می گویم نمی خواهد نمی فهمد مرا
این دل دیوانه آخر فهم خر دارد مگر

هر چه گویم صبر کن اصلا نمی فهمد کر است
آدمی مانند من دیوانههه. پر دارد مگر

از چه در این سینه هر شب بیقراری می کنی
روی خاک آخر دلم ماه و قمر دارد مگر

من چه گفتم؟ آخرش دیوانه ام کردی بیااا
من شدم دیوانه ات..توپ و تشر دارد مگر؟

سعید غمخوار