باز کن پنجره را
با تو ام
باز کن پنجره را
پشت این پنجره ها باران است
پشت این پنجره ها رگبار است
زیر موسیقی ابر
گوش ها بی چترند......
آسمان رنگ پرستو همه جا پاشیده است
لای انگشت نسیم
قاصدی تازه ترین حرف زمان را دارد،
دختر شاخه ببین می کوبد
نرم نرمک به دل نازک این پنجره ها
دامنش لب به لب از حرف شکوفایی شد
باز کن پنجره را
که بروز علف و سبزه تماشایی شد
حسن امتحانی
قیام جهانی شده شعله ور
گل خون شکفته به هر بوم و بر
بسی شکر گوییم در این رهگذر
نمردیم و دیدیم حقوق بشر
ناصر مهرابی
تو،،
نو ز بهارانی
من، خواب زمستانی.
تو،،
شور شفق داری،
من، ابری و بارانی
تو،،
جاری یک رودی
من، ساکن یک مرداب.
تو،،
سمت افق میری
من، چرخش میدانی
تو،،
نام بمانایی
من، هاله ای از ابهام.
تو،،
نقطه،،سر خطی
من، کسره، پنهانی
تو،،
در طلب عیشی
من، در پی نوشیدن.
تو،،
خواب خوش مستی،
من، صبح پشیمانی
تو،،
چشمه جوشانی
من، تشنه تر از لوتم.
تو،،
خطه ی گیلان و
من دشتی بیابانی
تو،،
اسم شب شعری
من، شاعر شب نامه.
شاه بیت غزل ها تو
من، مصرع پایانی ..
مرتضی ناطقی