اینک که بهارمان خیال انگیز است
از عطر شکوفه قلبمان لبریز است
ای خوب بیا به کوچه ی فروردین
دزدانه قرارمان شب تبریز است.
نیلوفر سلیمانی
سخته که با تو نباشم سخته که از تو جدا شم
سخته که بمونم اینجا هر دقیقه هی بپاشم
تو که خوب این و میدونی تو همون نامهربونی
که منو گذاشتی رفتی ندارم ازت نشونی
زده بارون و تو نیستی دلم از همه گرفته
داره داغون میشه قلبم یادت از سرم نرفته
وقتی نیستی بوی بارون که پیچیده تو خیابون
فراموشت نکردن عکسات و خاطره هامون
سخته که با هر ترانه من بمونم بی بهانه
سخته که بی تو نباشم توی نم نم شبانه
محمدحسین کاظم زاده
میخندم و زخم دلم دردآگین تر است
این روزگار من است که میبینی این روزگار من است
من خود نمیدانم که از تو چه میخواهم
اما میدانم که تو خدایی و این خودش هزار نعمت است...
ز هزاران نعمتت من در عجب مانده ام هنوز
زیرا که این اعجاب تو خودش هزاران موهبت است
من در لهو و لعب بودم تا کنون
اما تو گذشتی و این خودش یک مظنه است
تو مظلوم بودی از ازل ای خدای من
این مظلوم بودنت هم خودش یک فروغ بی ظلمت است
من که گفتم تو خدای من هستی ای یگانه ام
پس چرا نگاه نمیکنی،چرا دلت شکسته است؟
من عاشقت هستم تو را دوست دارم من
تو خدایی منی و این تمام من است
روزی که تو را انکار کردم روز مرگم بود
زیرا که جان من زیر دستت است
ای خدای من نگاهت را ندزد ز من
من از تو نمیگذرم این عشق جاودانه ی من است
یگانه یوسفی
بهار آمد گل از لاله برون شد
ستاره بودو دریانیلگون شد
چمن سبزو چمن زارش چه زیبا
به روی دامن دشتش گلگون شد
به روی شاخه ها آمد شکوفه
قناری عشق کرد نامش سرود شد
چو آفتاب قشنگ بر لاله تابید
نسیم زندگی رقصش شروع شد
زمستان رفت بهار آمد به جایش
چو شادی آمدو غم ها برون شد
سمیرا صالح