تو برفتی ، من بماندم

تو برفتی ، من بماندم
تو نوشتی ، من بخواندم

تو جهانی
تو عیانی

تو خوب ترین خوب جهانی
تو همانی...

تو شدی مرهم زخم های تنم
تو شدی امن ترین شهر وطنم

تو شدی تنها دلیل بودنم
حال تویی تنها دلیل رفتنم

تو بی وفایی
تو بی حیایی

تو دورترین دور جهانی
آری تو همانی...

ستاره عینعلی

چه کردی بامن ای زیبا نگارم

چه کردی بامن ای زیبا نگارم
زدی ،آتش چنین بر روزگارم

بسوزد قلبم از هجرانت ای دوست
دلم خواهد که باشی در کنارم

پریشان حال گشتم نا توانم
تو هستی بی خبر از حال زارم

به عمرم باکسی پیمان نبستم
چنان بر عهد خود من پایدارم

نگردد صبح روش بی تو هرگز
دلم سوزد زچشمان اشکبارم

رخم زردو دلم پر درد گشته
زهجرانت بسی من بی قرارم

نسیم از درد می نالد شب و روز
بیا زیبا گلم در ، انتظارم

شهربانو ذاکری دانا

آمد بهارِ زیبا ، ای دلبرم کجایی

آمد بهارِ زیبا ، ای دلبرم کجایی
در فصلِ عیش عشرت،از ما جدا
چرایی

شیدایِ آن دوچشمت،چون من
کسی نباشد
شیرین تری ز جانم،بر من مکن
جفایی

مُردم من ازفراقت،آخرکجایی ای مه
بر گرد نا زنینم ، تنها امیدِ مایی

ای بیخبر ز حالم،عمری به روزشبها
چشم انتظارهستم،تا نزدمن بیایی

پُر گشته باغ بستان،از نغمه های بلبل
بشکفته گل به گلشن،از ما سوا
چرایی

اندر جهان نگارا،تنها تویی حبیبم
بازآ که تا بیابم،از درد غم رهایی

بیمارِ دردِ عشقم،هستی طبیب دردم
جانا زیان چه بینی،لطفی بمانمایی

از بهر عشقت ای مه،سوزد(خزان)
چوشمعی
مشکن دگر دلم را،از رویِ بیوفایی


علی اصغر تقی پور تمیجانی

به پایان می‌رسد ما را اثر باقی نمی ماند

به پایان می‌رسد ما را اثر باقی نمی ماند
پس از این رنجشی از تو مشتاقی نمی ماند
عنان ببریده مهر پیوندی نیست در دلها
اگر عذر گنه آریم فراقی نمی ماند
به چشم اهل نظر خطا پنهان می ماند
گرم مست نظر باشد خواجه ساقی نمی ماند
مرا چون مجنون سر گردان کوی وبرزن کرد
اگر رسم وفا این است عشاقی نمی ماند
مبادا خواجه ای درشت گوید با مهتر
در آن حالت یقین باشد اخلاقی نمی ماند


عبدالمجید پرهیز کار

بی بهانه چگونه حل کردم؟

بی بهانه چگونه حل کردم؟
بی بهانه تو را غزل کردم
بی بهانه هوار ،گریه ،داد
بی بهانه تو را بغل کردم

راحتی مثل بوی تند علف
روی مد،مثل ایو سَن لوران
می توانم تو را نفس بکشم
روی دستت نوازش باران


خواب و بیدار در کنارت گم
تا ابد در خیال من هستی
تا ابد از حرارتت داغم
از بلوغِ بهارِ من مستی

شورش شانه از میانه ی موج
پشت موی سیاه دریایت
با کِشِ مو ببند یا که بریز...
روی تور تبلور پایت

می نویسم سه نقطه نقطه ی باز
ویرگول و جدایی و کلمه
لابه لای حروف می خندی
خطِ تیره دوباره در گیومه

من پُرم از هزار صادق و بوف
تو پُری از کُزِت کنار هوگو
کافکا در کنار ماکس برود
کارلو در کنار پینوکیو

عشق شرحِ شروعِ دلتنگی ست
از طلوعِ ستایشِ لبخند
دل خوشی در قفس کسی داری
دل خوشم به حمایتِ همبند

باورم کن بگیر دست مرا
باورش گرچه سخت دشوار است
در جهانی که عشق بر دار است
یک خدای عبوس ِ بیمار است

من مسافر به مقصدی کوتاه
می رسم خسته در شبی از راه
نقطه ام نقطه ای ست پایانی
در جلویت منم جلویم ماه



برهان جاوید