فرهاد می خواست خوشبخت شود

فرهاد می خواست
خوشبخت شود اگر
وَ
هر دو شادمان یله
روی تخت؛
شیرین را با عقلش
انتخاب
می کرد و خسرو را
با
اشک تیشه مجاب


محمد ترکمان

ندا شد ابرِ رحمت تا بر آید از دلِ دریا

ندا شد ابرِ رحمت تا بر آید از دلِ دریا
صفا و مروه احیا شد تقابل حاصل دریا
بخارِ دریا آرام کرد تنفس های صحرا را
دل شیدایی شیدا شد مبارک حامل دریا
زبان بگشود گلِ نرگس بیان سوسنِ دلها
شد اقیانوسِ آرامش چو آرام شد دلِ دریا
پی تسبیح ، ز شاخِ گل پَران شد بلبلی زیبا
تَرَّنم می کُنان می رفت  تماشای دل دریا

علیَُ ، یاعلیَُ ، یاعلیَُ ، یاعلی مولا
بسویِ آسمان ها رهسپار شد شورِ آن دریا
وصیِ سیدِ بَطحا امیرِ ما و مَا فیها
علی دردانه گوهر بود زُنور شد نورِ آن دریا
قوام کائنات است او بحکم حضرت یزدان
کلام الله جبرئیل بود علی ست منظورِ آن دریا
شب معراج عشق آمد به یاد حافظِ خاطی
که سرِ لیلة الاَسرا علی بود سورِ آن دریا
بطاقِ آسمانها دیده بود احمد شب پرواز
که نور مکه و اَقصی علی بود نور آن دریا
تبسم کرد جبریل بر چنین عشقبازی  عاشق
ندا داد اهلِ عالمها علی ست منظور آن دریا
علی سِریست در خلقت که جز بیتایِ عالمها
ندارد آگهی سِرَش علی ست منصور آن دریا
نه وصفش میتوان گفتا نه سِرش را توان جُستا
علی سردارِ کیهان ها سبب شد شورِ آن دریا
به عشقش صد هزاران طورِ موسایی و  عیسایی
شب و روز سجده میسایند رسند بر تورِ آن دریا
تحیر مانده ام آن شه که ظاهر شد بنی آدم
چسان با چاه می‌گوید سخن‌ ها هورِ آن دریا
شنیدم جبرئیل از حق به احمد گفته رازش را
علی دَوارِ دورانهاست مهِ مشهورِ آن دریا  
کنارِ مرقد حیدر طوافِ اهلِ لاهوت را
مکرر دید حافظ حاجیان مسحورِ آن دریا

حافظ کریمی

دردی است نهان مرا که امروزی نیست

دردی است نهان مرا که امروزی نیست
این خنده تلخ از سر خوشی و مَهروزی نیست
این راز که در سینه مهمان و چون نیشتر است
عمری است به شعله افکنده خود سوزی نیست


عبدالمجید پرهیز کار

قصه ام را در هوایی از پریشانی بخوان

قصه ام را در هوایی از پریشانی بخوان
ماجرائی غرقِ در تقویم حیرانی بخوان

مثل بادی سر بدوش کوه و صحرایی اگر
هرکجا رفتی برای هر که میدانی بخوان

لا به لای کاروان های پر از اندوه و آه
با نوای خسته و آرام و پنهانی بخوان


پا به پای هر نفس خونجگر پاشیده ام
شروه هایم را به آئین خراسانی بخوان

عابری جامانده در پسکوچه های غربتم
گفتگوهای مرا در هر خیابانی بخوان

تا نخیزد شعله از پروانه های تشنگی
عطر گل های مرا با ابر بارانی بخوان

کوهی از صبرم ولی نام و نشانم را نپرس  
مقصدم را در میان بیت پایانی بخوان...

جان فدای هر که دارد همت از آزادگی
صحبتم را از لب شاه شهیدانی بخوان

علی معصومی