مرور می کنم گاه و بیگاه با خود،

مرور می کنم گاه و بیگاه با خود،
آنچه از تمام تو در خاطرم مانده.
سنگ می زنم به تقدیر شومی که،
خطبه ی دوری من و تو را خوانده.


مهرانگیز نوراللهی

تو را به جان قاصدک‌ها سوگند

تو را به جان قاصدک‌ها سوگند
که به بادی بندند
باز با همان زبان شیرین زنانه فریبم ده
برایم بگو که:

طاقت بیار مرد
زیر این آفتاب بی‌رحم تابستان
انگورهای سیاه سردشت
در حال رسیدن‌اند
من با همین دست‌های نازک بارانی
برایت شراب خانگی خواهم ساخت
و مثل همین شمعدانی‌های رو به خورشید
چشم
به چشمان مست تو خواهم دوخت
که از هیچ شیطانی نترسیده‌اند

تو را به آن رژ سرخ لعنتی
به رنگ زغال‌اخته لبانت سوگند
بگو:

مرد من
کمی سمج‌تر باش
من برای زخم‌هایت
ملحم ساخت
تو خوب خواهی شاد
و مثل همان جوان 20ساله فقیر
باز دل از من
خواهی برد

علیرضا غفاری حافظ

قسم به خار بیابان نشسته‌ای بر جان

قسم به خار بیابان نشسته‌ای بر جان
نه دست دست کشیدن نه پای بر پیمان
توای گناه مقدس تو ای خیال محال
اسیر زلف تو بودن رهایی از زندان
چه سان بدون تو سر شد تمام شب‌هایم
هر انچه مانده برایم، غم است و اه و فغان
چو خط سیر نگاهت چراغ راه من است
چه بیم دهشت شب‌های تیره و طوفان
خزان رسید و صد افسوس منو خیال بهار

بهار من چو نباشی تمام فصل ، خزان
هزار نغمه بلبل به باغ و دشت و دمن
نیرزد هیچ به پای تو مرغ خوش الحان
اگرچه دوری تو از من خیال تو نزدیک
چگونه من بتوانم که این کنم کتمان
چگونه من بتوانم که چشم برگیرم
حکایت دل عاشق ز چشم او می خوان

علی موسوی

درهجوم دلتنگی

درهجوم دلتنگی
عقربه هاایستاده اند
بر صندلی انتظار
آوازنبودن ت
سکوت شکسته ام


سید حسن نبی پور

من که مجنون نگاه تو خرامان شده ام

من که مجنون نگاه تو خرامان شده ام
یک نظر بر تو دمی بی سر و سامان شده ام

بوی عطر نفست غرق کند روح مرا
گو که خاکی و شبیه نم باران شده ام

مست عطر غزلت صبح شود این شب تار
گو تو خالص بشری مخلص جانان شده ام


در رکاب قلمم حکم جهادی جوشید
چون که از محضرتان خرم و شادان شده ام

گر ندارم به خداوندی ایشان نظری
چون که از بودنتان کافر و نادان شده ام

چاره این دل بیچاره به درگاه شماست
در حریم تو تراز شه و خاقان شده ام

عرفان مصدقی