خودت را بند کن اما، نه در تابوت تنهایی

خودت را بند کن اما، نه در تابوت تنهایی
بباف بر قامتت شالی، نه اما شال رسوایی

سعید دهباشیان

بر نمایِ خاطرم، نقشی ز صورت یافتم

بر نمایِ خاطرم،  نقشی ز صورت یافتم
رو به روی چهره اش  ، دودِ شماتت یافتم

همنشینِ کهنه را چشمم نمی بیند چرا؟
بر درختِ عاشقی، زخمِ خیانت یافتم


شماتت: ملامت و سرزنش

محراب علیدوست

تاریخ را ورق بزن به دیده محبوبه ام تویی

تاریخ را ورق بزن به دیده محبوبه ام تویی
در صدر تاریخ نشسته ای مظلومه ام تویی
پرسنگ روزگار را دیده ایم از دستان عاشقی
داستان مرا هم نوشته اند مشهوره ام توی
دادند نفسی را که در آن لانه ساخته گشت
آتش به لانه ای زده اند که مختومه ام تویی
همراه کاروان مرگ هم میروم بسوی عشق
درراه عشق قدم گذاشته‌ام محرومه ام تویی

از دست مجنون هم گرفته ام نامه ای نشان
مشغول نوشتن هستم که منصوره ام تویی
معناندارد این سخن ها که فراموشت میکنم
باجعفری ام تو بنشین که هم سوره ام تویی

علی جعفری