گر معشوقه ی دل از سر عشق

گر معشوقه ی دل از سر عشق
خاطر زلفت برهاند سر عِیش
گر عزل باده و مستی و خموشیست به بار
تو و ان زینت هستی و صبوریست به کار
از پی اسمت و ان خال صبورا چیدم
در دامنه ی تابش هستی مسیحا دیدم
از سَرناز ، ز مستی و مَلک شاهی باش
شاهد زمزمه ی عشق پریایی باش
فلک از چرخ زمونه باز ایستد چنان
چون که مِهرش به زلیخاست نشان
از شرف یاب ترین ناظر کیفی خداست
چو غزل نامه به عشقت سر تمکین و وفاست.


زهرا شعبانی

در انتهای شهر ما روستایی

در انتهای شهر ما روستایی به قامت کوتاه خود زیبا بود
سروها یکه تاز آسمانش و بارانش به وسع
خوشه‌ی انگور بود
سیل شهر با قوت لوله به روستا
رمانده شد
و ساکنان تحیر که سابقاً زیستگاهشان روستا بود
با باران به رودخانه جاری شدند.


امیرحسین باقری

ز شوق دیدنت در تابم و تب

ز شوق دیدنت در تابم و تب
نمیدانم که کی روز است و کی شب

به خوابم آمدی در کلبه ی عشق
بدادی جامی از عشقم لبالب


جواد فرجی