باد که می آمد بید می رقصید
برگهای زیبایش به هر طرف که می رفت
گویی دلی را نشانه می گرفت
وزش باد زوزه شد اما درخت هنوز می رقصید
گل سرخی طعمه نشانه بود که کم کم بلبلان بر مزار گلبرگهای زیبای گل می گریستند
من تو را نیافتم گویا قطرات اشکم تو را خجالت زده کرده بود من هنوز بوسیدنت را دوست داشتم
فریبا صادقی
من صبر کردم تا در آغوشت بگیرم
بی آنکه دست و پا زنم پایت بمیرم
اما تو آشفته تر از من بودی ای عشق
دیگر محال است روی خوشبختی ببینم
ثریا امانیان
مهذب با یاد تو روزمان داغ تر کردم
آرامش باز گشته تورا به امانت خود سر کردم
گاه ربوبیت امکان کنم گاهی زنم آژیر
گاه مانند بهشاد تو سمین زر بر کردم
گاه توجیه تو نمودم صاحب سر زحکمند
گاه هم بوی تو پاک باخته به سمنبر کردم
گونه ات را به پری سرخ نمودم مانند
پوستر شعرم از سودابه پاک باخته معطر کردم
گر به اسرار استقبال کننده تب کند کله شق
چشمه ی عشق توی با کره را متقاطر کردم
راد ز القاب فتوحی بگرفت و بگفت
سحر با یاد شما درامن و امان شانه بسرکردم
منوچهر فتیان پور
بلند پروازعقابی برستیغ آشیانه بنیاد نهاد
با شهپرخود پهنای زمین وآسمان آباد نهاد
گفتا که من امروز جهان زیر یل است
تاسقف سپهردر یَدوقدرتم بی خلل است
با یک حرکت ماهی دریا گیرم به چنگ
با یک پرِشم آهوی باد پای آرم به تنگ
ناگاه یکی تیر ز چله بر آورد سفیر
انداخت ز پرواز وشد او آزرد نفیر
آنکه بالید به خود وبی جا پای بر زند نهاد
ازعرش فرو افتاده وکام خود (برکَند ) نهاد
عبدالمجید پرهیز کار