گرکه افسانه ی عشق

عشق را کتمان کن
تا نبیند هرگز
چشم بد ذات حسود
آتش خفته ی ویرانگر قهر

تا به یک لحظه ی ناب
عشق خود را دریاب

گرچه رسوا شود این عاشق بیباک
ولی
خط به خط قصه ی آن را بنگار

تا در آن نقطه عطف
بشناسند همه

گرکه افسانه ی عشق
در جهان بسیارست
عشق افسانه ای اما
فقط یکبارست


میترا کریمیان

آیا شود که یک شب

آیا شود که یک شب
با وی وداع گفتن
در حسرتش نبودن
بی یاد یار خفتن؟


زهرا علیمرادی

خوب ِ من

خوب من
آنهنگام که در پس ِ نگاهم اندوهی مدام ،
امید را از دستان خاطره‌ها می‌ربود،
باوری وهم آلود
بر سه‌تیغ ِ پرتگاه سقوط
رفتنت را واژه واژه می سرود
و من در پس‌کوچه های بُهت و انزوا
غوطه ور در سراب ِ سکوت،
به تقدیرم می‌اندیشم
خوب ِ من
انچه آرام آرام در سینه ام جان می‌سپارد
عشقی است نافرجام
در ابعاد زمان ، سر در گریبان ِ خزان ،
که بغض ِ مرا گره میزند به
قلب پر از درد ِ فراغم...


امیر هنردوست

دروغ در پس راستی پرسه می زند

دروغ در پس راستی پرسه می زند
گناه ، جنونی که پاکی را کنار می زند
قلب دلالی که روح را به فروش میگذارد
وداد سودی که در آینده به دست می آید
عشق وصلتی که با مغز پیوند می زند
و خدا خالقی که به نفع حاجت می دهد
آسمان شب را ترجیح بر روز آشکار
و زمین سکوت را به جای لرزیدن
و جهان نابینا حاکم بر جهان بینا
انگار به خواب رفته است وجدان
انگار به اغما رفته است عدالت
به حراج می گذارند روح عاشق را
به آتش میکشند انسان عاقل را
و در سختی می نگرند به والا
و می نگرند عده ای فقط به آنها
سکوت عقلا حمل میکند تاریکی را
شیطان به آغوش میکشد این خیابان را
و خدا جزا میدهد به اعمال اینجا
و می سوزند و خاکستر شوند در آنجا
و بهشت می بندد درب اش را به روی آنها
در حالی که می خندد ابلیس به حال آنها...

رضا اشرفی