زیبای آغازین

زیبای آغازین
آن‌قدر بارورند پاهایت
و نفس‌هایت سند
که بی معجزه تو هیچ گیاهی قدرت روییدن ندارد
مهربان اندیشه‌های باغبان
با تو شروع می‌کنم مشق بابا آب داد را
با هر بهار و پاییز بی‌دریغ
آفتابم روی خاک بوده‌ای
من تمام الفبا را برایت ازبر خواندم
و تجزیه کردم زیبایی وسعتش را

عرض کردم گلدان‌ها را هم‌اندازه تمام زیبایی‌هایت گلکاری کنند

باران را می‌آفرینی از قطره می‌کاری در مزرعه‌ها
پنهان می‌کنی خستگی‌هایت را از باغچه

اختیارم را به تو میسپارم
تا هنگامه بیداری لالایی ات ...

مرتضی عباسی

اگر چه اهل صلح و صفایم برای فتح دلت

قلم به رقص فتد تا که از تو دم بزنیم
به خاطرت نفسی هست و بازدم بزنیم

فرشته ای به زمین تاج شایگان داری
سزد بنام تو شاه جهان ، درم بزنیم

بهار طرح لبت را به غنچه ی گل داد
و طعم آن به رطب های شهر بم بزنیم

قبول کن که بگردم به گردِ شمع رخت
چو شب رود به سر کوی تو قدم بزنیم

اگر چه اهل صلح و صفایم برای فتح دلت
به راسَ قلّه آن پرچم و علم بزنیم

دلت گرفته بدانم چو من از این اوضاع
بده تو دست که این رسم را بهم برنیم

شود اگر سخن از عشق و عاشقی گوییم
سَرِ بهانه به پوشیم و شکوه کم بزنیم


جعفر تهرانی

مست بودیم و تمنای وجودت تب کرد

مست بودیم و تمنای وجودت تب کرد
لب خشکیده، پر از تلخی جانم بودی
من به انکار و تو اصرار نمودی، اما
دور گشتم که هلا... ورد زبانم بودی


آرش مسرور

تو از جنس لطیف نم‌نم زیبای بارانی

تو از جنس لطیف نم‌نم زیبای بارانی
تو محصول طراوت، شبنم گلهای بُستانی

تو لبخند حبابِ بارش آرام این فصلی
که با شور و ظرافت در میان ابر، پنهانی

کنار پنجره عکس تو جا مانده تماشا کن
به گرمی در خیالم با ترنّم شعر می‌خوانی

تمام شب میان آسمانِ سبزِ احساسم
شبیه جلوه‌ی ماهِ شبِ پاییز می‌مانی

به هردم در شبستانِ نگاهت غرق در شوقم
فدای رنگ چشمانت نمی‌دانم که میدانی

فقط یک نقطه از این شهر را دل دوست می‌دارد
همان‌جایی که گفتی تا ابد با عشق می‌مانی

دلم پَر می‌کشد تا آسمانِ خاطرات تو

هوای آشیان دل، نفسهای منی، جانی

ببین در کوچه باغ طبعِ من یادت چه‌ها کرده
ولی ای لاله، خود بالاتر از هر شعر و دیوانی

علیرضا حضرتی عینی