لباسی که تو دوست داری،
تن میکنم.
لباسی که تو دوست داری،
اتو میزنم.
از داغ دلم،
اتو بخار میکند.
سینهام را صاف میکنم،
آه میکشم،
آه میکشیم...
کسی نیست
که مرا از برق بکشد؟
این جریان،
داغ دلم را
تازه میکند.
.
احمد بیگی
از دفتر بیعنوان برای همه بهجز تو
احمد بیگی
روزهاست خود باخته آرامشم
این باره هم
می زنم
غلبه بر تکرارها
و می نویسم
ای زاده خلقت
نگو درد دلت را
به هر آدمیت
چه بسا
دُردانه بهترین هایت
وقتش که رسد
هیزمش کند
و چنان چشم ببنددُ
بسوزاندنت در
آتشش
که تو بمانی
و دلگرمی های سردش
پس تورا چه حاصل
در آخر؟
که اعمالش شود
حاصل گمشده
اعتمادهایت
پوران گشولی
با بودن تو فصل خزان هم عالی است
بر تن شاخه عور ترم نسیم هم حالی است
دشنام خزان به بهار در خیالات شماست
گربا دل هم مهربان بودیم خوشحالی است
عبدالمجید پرهیز کار