ای ساغر بشکسته برگو زچه بشکستی
ازسستی سرمستی یا حالت بد مستی
در گوشه میخانه با جام و سبو بودی
دوشت چه به سرآمدبرکام که بنشستی
در خلوت عشاقان در جمع نظر بازان
هم اشک نهان دیدی هم قصه شنیدستی
هرشب نه تورا گفتم کم باهمگان درجوش
جوشیدی وگوش خود بر گفته من بستی
درحلقه میخواران خوش بودی وچرخیدی
از کام به کامی و از دست به یک دستی
رفتی و بنوشاندی هر آنچه درونت بود
تامست شدازباده هم سست شدازمستی
انداخت تو را از کف آن میخور لا یعقل
افتادی و چرخیدی خندیدی و بشکستی
پرویز حبیب نژاد
مینویسم بر در دل تا ببیند او که هست
در اراده سست، در ایمان ضعیف و بت پرست
در دیار عاشقان تنها همین یک جمله بود
یارب آن جام می از فَرط گوارایی شکست
محسن ماهور
آمدم نزدیک
دست لای موهایت فرو بردم من
بعدِ آن نرمی و آن بوی دوسَد گیلاس
دیدم
که خود دیدم زیر هر پیچیده مویی
دلی افتاده بود.
کیخسرو آریایی
واژه هارا
فریادمی زنم
تادر طنین صدایم
شعر زاده شود
سید حسن نبی پور