کلافه ام می کند
این شبهای بدونِ تو
و بازوانی که دورند از خیال من
و این سردرد های مزاحم
که امان نمی دهند
و مدام سراغ بوسه هایت را
از پیشانی ام می گیرند
چقدر تلخند فاصله ها
که شیرینیِ خیال خوش را
پاک می کنند از خاطراتمان
کاش شب را
مجال ماندن نمی دادند
که آفتاب
سرزده غافلگیرمان کند.
مطهره احمدی(محبت)
توالی قلبم حوالی تو
سکوت ، ترانهی عاشقانه ی تو
هِزار هَزار در افغان ز یک کرشمه ی تو
وزد ز دشت اقاقی هوای عنبر تو
به قهقهه میسرایی ز قهقرای دلم
به مُشت خود بفشاری انار سرخ دلم
در آسمان خیالم ، گذر کنی شاید
به کوچه سار عروق و به کنج بطن دلم
پری وشِ دیو دلْ ز دست تو فریاد
که سدِّ گلو شده ام ازین دوصد فریاد
روم از آن حوالی، رَویم از این توالی
دلی چو آینه سازم ، زِ نو کنم بنیاد
میترا کریمیان
پروانه رقصان
شمع با چشمانی گریان
پروانه خندان
شمع با روی سوزان
پروانه مجنون گشت،خراب شد
شمع ذره ذره آب شد
پروانه در جستجوی این و آن
شمع رو فراموش کرده از جان
پروانه مغرور و مدهوش
نفس شمع رفت شد خموش
شمع چه غریبانه سوخت
پروانه اما..
از زندگی چیزی نیاموخت
"علی فلامرزی"
این تویی!؟
با هیبت
سر کش
و مغرور.
مرا به معراج میخواهی
و آنجا
بر تختی بر روی آبهای شفاف
چه بیاعتنا و با شکوه
نشستهای!
چون سلطانی که به پایین، نظری ندارد.
چه میشد که آن فاصله را از بین برد
چه میشد که آن همه تلخها، شیرین شوند
و من در اوج مستی، چون کودک با ادب
رو به رویت مینشستم.
و تو؛
در جامم شراب میریختی.
حسیب سمیعی