تا تنهایی برایم تب می کند
آغوش مترسک مرا طلب؛
نه تکیه بر باد
می دهم نه هرگز
تن به تبر!
محمد ترکمان
... آکنده دل هنوز،
به آمدنت - گرمم -
سرد حتی برای
بردن - خاکسترم!
محمد ترکمان
... در انتظار آفتاب،
انگار سایه هزار دیوار
بر مزارم دراز
کشیده است...
محمد ترکمان