تو شبیه هیچ باد آورده ای نیستی...
اگر چه انگشتانم
اشباع از انجمن خارها بود
سالار شمس
نشسته ام به عکست نظاره می کنم
به نیت بازگشتت استخاره می کنم
هر کس نشانی تو را از من خواست
به چشم های خداوند اشاره می کنم
دکتر سجاد فرهمند
جز شب تاریک چشمانت
از سپیدی شعرهایم
در گلویم واژه ای سبز نشد
ای طاق ثریای اَبروهایش
مجنونی به نرسیدن نالید
لیلایی در تنهایی اش نالید,
در انزوای گندم زار موی یار
نسیم وزید و در غم سبوهایش نالید
گاهی اشک شد در آغوش شب
از چشم قلم هایش شعری نالید
ای مژه های خیس گُلگونت
جز باران بسیار بر گونه هایم
کدام آسمان خسته
بر روی لب های من بارید؟
ای عشق مرا به کام مرگ بکشان
وقتی که غم سرکش می رسد به تمام غزل هایم!
مرتضی سنجری
گاهی برای خودم دلتنگم
برای خود از دست رفته ام
برای خودِ بی تو
گاهی خودم را
در آغوش می گیرم
نگران خودم می شوم
که شب ها
در حسرت چشمان تو
چشم بر هم نمی گذارد
و در کنجِ خلوتِ نیمه شب
غریبانه آواز مرگ می کند
عشق
صدای خفته ی درون من است
که ندایِ سکوت سر می دهد
و من خسته تر از همیشه
با سکوتی عاشقانه
دوستت دارم هایم را آه می کشم
سارا قبادی