تبِ حالم شبِ عالم پیِ جانان بروم

تبِ حالم شبِ عالم پیِ جانان بروم
ز جفایت دلِ خود کَنده و ویران بروم

به تو گفتم که دلم دل زده، دل دل بکند
به تو گفتم که ز جورت غمِ دوران بروم

به منا رو بزدی هیچ که مهری نکنم
غمِ من دیده و شبْ تبْ زده، گریان بروم

دلِ من کَنده ز بی مهریِ عالم، چه کنم؟
ز جفاداریِ آن مستِ خرامان بروم

شب دادار، فراهم بشود من دلِ خون
ز جفایش که چه دشوار و چه آسان بروم

به منا رو بزدی زرد به روحت برسم
به تو گفتم که غمم نیست پریشان بروم

به منا رو بزدی هم که چو یوسف بروی
به تو گفتم که بشاید چو سلیمان بروم

به منا رو بزدی خط نزن از خطْ خطِ خود
به تو گفتم تبِ شعرم و غزل خوان بروم

غم خنده که به لب های منم آمده است
شهد تلخی بُوَد آن می که درخشان بروم

به سعیدا نزن آن دم که کجا می نروی
به هر آن جا که به دوری رِسَم افتان بروم


سعید مصیبی

در هوا پیچیده عطرِ گل گلاب آورده اند

در هوا پیچیده عطرِ گل گلاب آورده اند
رَوح وُ ریحانی بهشتی مُشک ناب آورده اند

یاس ِتن را تاج گل از راه شام آورده اند
بی کفن بی تن سری را با خَضاب آورده اند

وا حسینا زینبین را بر مزار آورده اند
خاک ِسرد از شرم ِزینب در عِقاب آورده اند


سوگواران، اربعین در اربعین آورده اند
حکم بیداری براین دنیای خواب آورده اند

خیل زائر اربعین را صد پیام آورده اند
رهروانی را جهانی، در رکاب آورده اند

فاطمه انصاری مراسخونی

مغزم در حال است و اما،

مغزم در حال است و اما،
هوایش در جای دیگر
میخواهد بگوید بخواند اما
نمیتواند انگار زنگ زده است
باید روغن کاری شود
صدای جیرجیر چرخ دنده سمت چپش
گوش خراش است...


سحر کرمی

فردا برای رفتنت، دلگیر خواهد شد

فردا برای رفتنت، دلگیر خواهد شد
فرصت نمی ماند و جبران دیر خواهد شد
در تکه های ریز ریز سرنوشت گاهی
غم و جنون الگوی این زنجیر خواهد شد
گفتم که بیدارت کنم از این خیال خام
خرس هم درون غار خفت و پیر خواهد شد
خود را به خواب خوش زدی و خوب می دانم
یک روز این اندیشه هم...چون تیر خواهد شد
آن قاصدک که حامل پیغام آخر بود
در قفسی از خار و خس ...اسیر خواهد شد
حتی اگر دریا برای درد تو گرید
تا شب شود نامش ...ولی ...کویر خواهد شد
در پیچ و تاب راه های گنگ و بی نورم
او روشنی بخش دل ...شب گیر خواهد شد
فردا ، ولی پایان این غم نامه را بنویس
فردا برای رفتنت.....دل .....گیر.....خواهد شد

نرجس نقابی