فرصت عمرم گذشت و گوهرم را باد برد

فرصت عمرم گذشت و گوهرم را باد برد
سوختم در حسرت و خاکسترم را باد برد
در هجوم سرکشِ غمهای بی حد لِه شدم
شانه ات را دیر آوردی، سرم را باد برد
قامت سروی بُدم وقتی که رفتی از برم
حلقه ی انگشت های لاغرم را باد برد
وقت غم بر کوه گَر انداختم دستِ نیاز
سنگ های محکم دور و برم را باد برد
کاش رفتن جانب مقصد به همراه تو بود
قسمتم اما نشد، کاش و گَرَم را باد برد
مانده در آوار درد و تلخیِ هجران شدم
لحظه های شادیِ شیرین ترم را باد برد
بی تو در دریایِ تاراجِ حوادث مانده ام
کشتی بی ناخدا ، بی لنگرم را باد برد
تاج سر هستی میان گلشنِ هستی، بیا
گم شده فَرّ و کلاهم، افسرم را باد برد

اسماعیل پیغمبری کلات

زخم‌های کهنه را با شعر درمان می‌کنم

زخم‌های کهنه را با شعر درمان می‌کنم
رفتنت را با زبانِ ساده کِتمان می‌کنم

رازِ شاعر بودن من را نمی‌داند کسی
من تو را از مردم این شهر پنهان می‌کنم

از در و دیوار بوی تندِ هق‌هق می‌چکد
بس که هر شب خانه‌ام را گریه‌باران می‌کنم

حسِ تنها راه رفتن، آنقدر جذاب نیست
من مدارا با دلِ تنگِ خیابان می‌کنم

باورم شد تا قسم خوردی به قرآن مجید
رفتی و از فرط ایمان، شک به‌قرآن می‌کنم

شاید اصلا ماجرای ما سرآغازی نداشت
بی جهت این قصه را درگیر پایان می‌کنم

یک غزل می‌گویم و مصرع به مصرع، بیت بیت
زخم‌های کهنه را با شعر درمان می‌کنم


محمد رستمی

یارب ای زیباترین معنای عشق

یارب ای زیباترین معنای عشق
ما که بازم دست خالی امدیم
توبه کردیم و شکستیم دوباره امدیم
هرچه شد دل هایمان ارام نشد
قصه ما ازهمین دل بوداما رام نشد
ماکشیدیم درد عشق،زیباترین معنای عشق
تا به کی در این خرابه ما زنیم فریاد عشق
توبه کردیم خطا کردیم یا رب توببخش
توبه عشق مجازات بدی ست تو ببخش
توبه عشق این بار پشیمانی نداشت
هرچه دیدیم و کشیدیم که دگر معنا نداشت
من بگویم یک سخن تت به پایان برسی این شعرمن
ای خدا مارا ببخش دل هایمان ارام شود
تو فقط معجزه کن درد دلم درمان شود
من بگویم سخنی سخت است اینبار ولی
که خلاصه این جهان و این زمان ارزش
غصه و غم ،عشق و جفا را هم نداشت

سکینه حکمتی

درمکتب این عشق اگر پیر شدیم

درمکتب این عشق اگر پیر شدیم
پابند زمانیم وزمین گیر شدیم
ما زخمی عشقیم که درراه عبور
از قله ی احساس ، سرازیر شدیم
باقافله ی عشق به صحرا رفتیم
مجنون چه بودیم که تحقیر شدیم
آه از تب این زخم که مارا سوزاند
آن روز که بر سفره نمک گیرشدیم

اینجا به خدا روح مسیح است که ما
تن سوخته برصلیب زنجیر شدیم
با دیده‌ی امید ، به رویا رفتیم
درخواب چه دیدیم وچه تعبیر شدیم
این قسمت مانیست اگر بی تابیم
ما بسته به پیشانی تقدیر شدیم

زهراسادات احمدی