گـوینـد بـهـار آمـد و از تــو اثـری نـیـســت

گـوینـد بـهـار آمـد و از تــو اثـری نـیـســت
گل گشـتـه زمیـن و ز تـو امـا ثمـری نیسـت

امـسـال شــده ، خـانـهء قـلـبـم پُــر انــدوه
ویرانـه سـراییـسـت که جـای شـرری نیسـت

خـون گشتـه دلـم از غــم هجـران و فـراقـت
مـن دم نـزنـم غیـر تـو بـا کس،دگـری نیسـت

جـز مهـر و مـحـبـت به دلـت ریخـتـه بــودم؟
گویی که به قلب تـو ز آن هـم خبـری نیسـت

رفـْتـَسـْـت خــزان و پـسِ آن نـیــز زمـسـتـان
ایرانِ من آبستن عشق است،ظفری نیست؟

ایـن سـال کـه رفتسـت بسـان شـب یلداسـت
یارب،  پس این شامِ سیاهم سحری نیست؟؟

نساء قنبری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد