مرا ندیدی

مرا ندیدی
آن‌گاه
که در فرودگاه
به بدرقه‌ات
آمده بودم...
مرا ندیدی و
گذشتی و
رفتی
...
هواپیما پرواز کرد
...
مبهوت ماندم
اما...
آن‌جا چه می‌کردم؟
مگر من
مدت‌ها قبل از تو
پرواز نکرده بودم؟


شبنم حکیم هاشمی

از عشق تو دیوانه ام....

از عشق تو دیوانه ام....

با یک جهان بیگانه ام ....

از خویش آزارم نده....

چون از درون ویرانه ام....

از بس که مینوشم تو را....

در خود که خود میخانه ام....

زندانیه عشق تو ام..‌..

روز و شبم در خانه ام...‌.

سوزم از این درد فراق....

آتش نزن کاشانه ام ....

سلطان به گردت پر زند....

تو شمع و من پروانه ام..‌

رسول مجیری

راست گفتاران جلو دار علومِ عالم اند

راست گفتاران جلو دار علومِ عالم اند
در نگاه آینه ، با کافران نا محرم اند

از گرانقدری در این دریا صدف پوشیده اند
در میان آبِ گوهر ، فارغ از بیش و کم اند

چشمِ خود پوشیده می دارند از شرمِ حضور
آفتابِ صبح را در بوستان ، چون شبنم اند

مثل هر سَروی ، بر آنان بی بری ها بار نیست
با وجودِ تنگدستی ، تازه روی و خُرّم اند

رو نمایی چون شود از داغِ عالمسوزِ عشق
فاش خواهد شد که دل ها داغدارِ اعظم اند

مایه ی رشک سلیمان زمان خواهند شد
سر خوشانی که اسیرِ دیو ، مثل خاتم اند

سهم فرزندان شود ، هر چیز می کارد پدر
مثل گندم ، سینه چاک از انفعال آدم اند

بویِ گل با برگِ گل در سایه سارِ بوستان
هم جدا افتاده از یکدیگر و هم با هم اند

جواد مهدی پور

شمع شوی شعله شوی نور شوی کور شوم

شمع شوی شعله شوی نور شوی کور شوم
دور روم جز بَرِ تو از همه مستور شوم

نورِ توام نور کند دیده شوم در دل تو
با نگهت زنده شوم عاشق مشهور شوم

یک نَفَسی تا به سحر رقص کنم پرسه زنم
دور سرت چرخ زنم بر نگهت بوسه زنم

مست شوم خلسه رود جسم و تنم،تار شوم
بی سر و سامان بشوم شاعر دربار شوم

شاه منی گرچه نخوانی به درت ، در پی تو
آیم و من تا که دمی پیش تو احضار شوم

قصه شوم خوانده شوم شاعرِ بی باک شوم
یاد کنی گرچه دگر سوز شوم خاک شوم

دست که گیری تو مرا،محو شوم سهو شوم
یک نگهی از نگهت تا به ابد پاک شوم

فاطمه محمدی