برای احساس فلج م
نه عصای طلا میخاهم
نه ویلچربرقی
گذرت که
سر کوچه افتاد
شانه هایت را
برایم بیاور
سمیه معمری ویرثق
تنهایی اَم
قویِ سپیدی ست
برپهنۀ دریاچۀ صبحگاهی
که به جستجویِ
موج هایِ خسته می رود
وَما هنوز
به پیشانیِ ماه
پروانه ای بدهکاریم
تنهایی اَم
ستاره ای ست
از همین آسمانی که می بینی
وَ ، هرچه دورِ تو می گردم
این غروب تمام نمی شود
... تنهایی ...
توبی گناهیِ بادرا دیده ای ؟
که می وزد
می وزد وُ
خاکسترِ مارا باخود می برد
شمع را
خاموش می کند وُ
پیراهنِ مارا ، پرچمِ تسلیم ...
فریدون ناصرخانی کرمانشاهی
بدل بگو چه کنم سخن به آه دل است
بجویمت تو بخوان مهن نگاه دل است
رخی که در دل من کشیده نقش تو را
بگل حواله کنم گلی که ماه دل است
شدم که مست و ملول چراغ راه توام
به دشت لاله بیا بدان که راه دل است
شراب تازه کجا و می و پیاله بجاست
ببوسم از لب تو که این گناه دل است
بود ز فلسفه ات نشان ز حکمت عشق
اسیر سفسطه ام بلای چاه دل است
به یاد آصف دل روم به شهر تو من
کنم بمعجزه ای صفا به کاره دل است
سپیده عاشقت ام نشد وصال تو لیک
صدای جعفریت رسیده گاه دل است
علی جعفری
برای تو مینویسم ای به اذن خدا پشتوانه و پناه مادر
سوره ی تو در کتاب مقدس مهربانی هایم
آیه آیه بر من نازل شده
تو مادر همان نغمه ی شفافی گاه چون رعد در دعا و گاه چون باران در نجوا
آسمان خدا برای اجابت تو آماده باش و سر خدا برای شنیدن تو درد میکند
مادر من عاشق صدای بی ریای توام من عاشق زلال رودخانه ی کلام تو ام
تو هستی بی انکه جای کسی را گرفته باشی و هستی و کسی هم جای تو نیست
مادر تو را به اذن خدا دوست دارم تا خدا خوشش بیاید
ای ایه ایه های دل نگرانی هایت بر من فرود
ای دعاهای تو مرا صعود
من به خاطر دارم که هرچه بلا بود بخاطر دعاهای تو رفت و دیگر نبود
مادر گنج بی پایانم
تو را خدا برای من نگاه میدارد چون این تنها خسته از تن ها جز آغوش تو کجا برود؟
کجا بوسه ی تو تکرار می شود؟
کجا دعای تو را دیگر برمن میفروشند؟
تو بعد از خدا مرا به تکامل افریدی
من جای پاهای تو را میبوسم که
همه در من گل داده
سارا سادات پرشاد