بوی باران می دهد صحرا و دشت و کوهسار
بوی عطرِ رازقی پیچیده اندر مرغزار
پُر شد از ابرِ سیه فام آسمانِ نیلگون
می خروشد تُندر و زیبا خُرامد جویبار
بلبل و قُمری غزل خوانند و مست اند و رها
زنده شد باغِ خزان دیده ز باد ِ نوبهار
کاش آید فَرِّ یزدانی به مُلکِ آریا
دور گردد تیره روزی ها به مهرِ کردگار
از دوباره تخت جمشید آیَدَش فَرّ و شکوه
نامِ کوروش زنده گردد اندر این کهنه دیار
داریوش آید دوباره بارِ نوروزی دهد
جشن ِ نوروز و سده از نو بگردد برقرار
یادِ زرتشت و سه نیکش تازه گردد در جهان
هر بدی دژکامگی جور و ستم نَبوَد به کار
ای خدا فرخنده گردان این بهار ِ تازه را
تا که انعامی ببیند شادمانی بی شمار
سه نیک: پندار نیک،گفتار نیک،کردار نیک
غلامرضا انعامی
یکبار دگـــر حــرمت این خانه چه دلــگیر شکسـتند
غــوغـای نهنان درخـم این هالـه ی شبگیرشکـستند
صــــد تیـــغ جفا از ره کیـــن بر دل این مـرزگـهربار
دروعـده ی نوشین بـَـدان مُهلت تفـــسیرشـکستند
آنجاکه خـَــسان پنجه ی آلوده دراین میکده دارنــد
برگــُــرده ی این خاک چنین نغمه ی تکفیرشکسـتند
درخانه بسی خاطره ازخوب ُوبدش سبقه ی جـانست
با نالـــه ی کفتا ر لَعیـــن فرصت تـد بیــر شـکستند
بر چَشــــم صفا گر نـظری سا ده کُنـــی خوب ببـینی
آینده همین جاست نه آنجا که به تــَـزویر شکستند
یــــکبار دگــــر پــرده کـناری برود با ز هــَــمین آش
یک کاسه نه صدکاسه دراین حربه به تکسیرشکستند
احمدمحسنی اصل
در شگفتم، آرزو ها در کجاست
این همه شورو طمع ها در کجاست
این همه نا باوری ها در کجاست
ریشه دام و طمع ها در کجاست
روزگاری ما قناعت پیشه بودیم
با کمی رِزق و صفا هم بیشه بودیم
از گلوی خود نبردیم ما فرو
تا که دیدیم نان خالی در گَلو
تا به خود چرخیدم و گشتی زنم
رفته بازار خرید چرخی زنم
تا که دیدم بینوایان پا زدم (پا قدم ، رد شدن)
این همه افتاده دیدم جا زدم
ابراهیم معززیان
بیا برای ثانیه هامان کمی بهانه شویم
به جای هق هق شب هایمان ترانه شویم
کبوترانه تر از هر چه مهر و لطف و صفا
برای خاطر هم شوق آب و دانه شویم
مسیر مرز جنون را به پای هم برویم
مقیم ساحت دنیای بی کرانه شویم
در این سکوت سیاهی به هم گره بخوریم
دوباره ساکن دنیای عاشقانه شویم
برای فرصت روییدن و جوانه زدن
شروع گوهر باران دانه دانه شویم
برای آنکه به تقویم عشق برگردیم
شروع باور دیرین آب و شانه شویم
کنار چلچله هایی که مست پروازند
قطار کنگره بام آشیانه شویم
علی معصومی
راه مده هرکه تورا یار نیست
دل که سرا پرده اغیار نیست
راز دلت با من عاشق مگو
سینه مادر خور اسرار نیست
گل به جهان هست فراوان ولی
هرگلی که لایق گلزار نیست
هر چه شنیدی تو مگو، با ادب
هرسخنی لایق تکرار نیست
هر که سر دار رود در جهان
همچویکی میثم تمار نیست
بعد نبی لایق فرماندهی
همچو علی حیدر کرار نیست
محمدحسن مداحی