یک خیابان دلهره با کوچه های پر زِ آه
می روم بر کوچه سار زندگی بیراهه راه
قرص ها یاران همراه منند هر صبح و شام
بارها گفتم که این آخر کند من را تباه
حس غربت در دلم بدجور بی آرامش است
میکند زندان جهانم را مثال پرتگاه
در سرم شوری اگر مانده خزان زندگیست
ای صد افسوس از بهاری که شد بی گیاه
قرص های لعنتی خوابم کنید تا ننگرم
این همه رنج وغم این روزگاران، را نگاه
صدیقه جـُر
همیشه دنبال یار و عشق دنیا بوده ایم،
در تمام کودکی دنبال رویا بوده ایم.
ساحل و دریا اگر طوفانی و یاغی شدند،
پشت به کوه آرزو ها رو به دریا بوده ایم.
کل روز را با صدف در زیر باران بهار،
با ترانه،با هدف،دنبال صحرا بوده ایم.
با کتاب سعدی و در یک گلستانی بزرگ،
سرخوش و دنبال عطر و بوی رعنا بوده ایم.
در تمام وقت خالی،در ثریایه ستاره،
با مداد و گونیا دنبال معنا بوده ایم.
در تمام طول ماه و در تمام طول سال،
هر شب یک بار با امید دنبال مهسا بوده ایم.
با نگاهی عاشقانه سمت جفت چشمان مهرنوش،
در لباسی پاره پاره رو به گرما بوده ایم.
با کتابی از غزل، با تفنگی از علی،
در پناه گرم مادر رو به سرما بوده ایم.
از زمان کودکی دنبال بودیم و ولی،
همگی از کودکیمان تک و تنها بوده ایم.
آرین کارمانی
تصنیفی از آخرین نت ها
ضربان ،خسته افکار
در عمق حادثه های بی دلیل
و رج زدن های متوالی
در عبوری که عادت ماست ...
مرگ شعرهایم ،فاجعه یست ،بی برهان
آخرین دلهره خاموش
زایش نتی دیگر است
در حصار محدود ،باور ...
(دیگر )محال است در من ،کنترل این آشوب
...تبسم های کهیر زده
قرینه های ،ناامید از تطابق
تنی که مور مور می شود ،حجم این سکوت را ...
فریاد آخرین مهره من بود
که واماند در الفاظ مدارا
دیگر توان ،تلاطمم نیست
باور ،اعتماد ،اعتقاد،دلهره و اندوهم را بردار
بگذر از من وعمق واژه هایم
مشتی آرامش برایم به یادگار بگذار ...
اقبال طاهری
شاعرانه احساس میکنم
زندگی ام همیشه با
شوق بالهای عشق معنا میگیرد
سخت است این زندگی
در دنیای ماشین و امواج و الکترونیک
اما من چُنینم
محمد جلائی