گره های صورتش را می توان شمرد
بی راهه هایی که شلاق
در پشتش ایجاد کرده ...
یک در میان ناخن های کشیده اش
انعکاسی از دندان های ریخته ی او بود
مردی که:؟...
صبور و مظلوم چوپانی دو مشت خاک را به انتظار نشسته ...
اقبال طاهری
قسم به کسی که جانم به دست او گرفتار است
هوا هوای من و ابر و عشق و باران است
گرت هواست که بر تنم روح و جان بخشی
مهربانی کن که مهرت همی مرهم و دوا و درمان است
دم باد صبا مینوازد گیسوان جنگل را
افسوس که گیسوان آن یار پنهان است
در سینه میپرورانم غم فراقم را
دو صد هزاران حیف که حالم پریشان است
خبرش نیست که این داغ بسوزاند جگرم را
برسانید خبرم را به آن سرو که بسامان است
هزاران حرف ناگفته در این گور خوابیدست
بیا که دریای چشم تو را دلم هوا خواه است
کنون که در این ظلمت بنویسم ز شرح فراق
هوا هوای من و ابر و یار و باران است..
امیررضا احمدی
ای مستان صدایت در سرم
تا عرش اعلا میرسد
در میان عاشقان
یک لحظه تنها میرسد
تا سحر از عشق تو
مست و غزلخوان میشوم
در دلم عشقت، صدایت
چون موج دریا میرسد
محمد قائدی
با خبط خودش گناه اکبر کرده
صهیون خبیث خطای دیگر کرده
باید به بهراسد چرا که حیدر
آهنگ درقلعه ی خیبر کرده
علی امیرزاده
به کافه که وارد می شوم
به دنبال توام
شاید روی یکی از همین صندلی ها
روی همان میزی که عاشقش بودی
نشسته باشی
میان این همهمه
به دنبال صدای تو می گردم
اینجا
هر چهره ای که می بینم
آشناست
ولی
افسوس
افسوس
غریبه اند برایم تمام آشناهای اینجا....
حمید کیان