دلم دگر شده زخمی نمک به زخم چرا

دلم دگر شده زخمی نمک به زخم چرا
بگیر دست مرا دوست هتک و خشم چرا
تپش دگر به تپش نیست، قلب نا آرام
مرا به دیده‌ی بدکار و پشت چشم چرا
فراغ دیده ام حالا ،ملاطفت خواهم
سرم به سینه بگیرید،فحش و اخم چرا
ندارد این تن زخمی دگر توان فلک
زدن به تازیانه‌ی گفتار و آه و شرم چرا
نفس نفس زده ام سینه ام به تنگی زد
هوای تازه دهیدم ،غبار و دود چرا
من عاشقم زده ام دست بر رخ جانان
تمام شد حقیقت من ،خیال وهم چرا
من از تمام قواعد به شرع ام آگاه ام
دلیل کفر من هیچ است شعار شرم چرا


عبدالرضا اربابی

می دویدم که آسمان باشم

می دویدم که آسمان باشم
آخر قصه قهرمان باشم
قسمتم شد که در نهایتِ درد
پله ی لقِ نردبان باشم
پله افتاد وخواهشم گم شد

عشق ،، این دوره گرد هرجایی
می کشاند مرا به رسوایی
وای امشب چقدر زیبایی
حیف از ما و آرزوهامان
عمرمان صرف نان و گندم شد

بغض سنگین قبلِ فریادم
مثل جیغی رها که در بادم
و به جایی نمی رسد دادم
حرف هایم، یواشکی هایم
قاطی های و هوی مردم شد

رویشِ لاله و شقایق را
آدم مهربان سابق را
با امید و ترانه می بینم
شاعر کوچه گرد و عاشق را
که دچار تبِ توهم شد

عاقبت اتفاق می افتد
نور روی چراغ می افتد
ای بهارِ همیشه غایب باز
راه تو سمت باغ می افتد
راستی این بهار چندم شد؟

محمدحسین ناطقی

تاریخ را ورق بزن که بعشق خواهی رسید

تاریخ را ورق بزن که بعشق خواهی رسید
هیج راهی را نبسته ایم و به چاهی رسید

آنجا نشسته است یوسفی به انتظار عشق
با کاروان عشق هستیم و به شاهی رسید

آنجا بهانه های شور عشق را هم داده ایم
قرآن بخوان که جعفری هم براهی رسید

در سوره یوسف هستم و من یاد توکرده ام
آنجاست که یوسف هم به داد ماهی رسید

زندان برفت و اذیت های بیشمار چو دید
تعبیر خوابی کرده‌ایم که او به لاوی رسید

عاشق شدن خطا نیست تو ای سپیده جان
سالها منتظرت هستیم و دل به آهی رسید

در وادی عشق بخوان خدا هم اسیر گشت
باخلقت عشق خودش هم به شاهی رسید


علی جعفری

روسری بسته است تا پنهان کند آشوب را

روسری بسته است تا پنهان کند آشوب را
ساقی مستم به پستو می برد مشروب را
ماه نو هم چشم مردم را به خود مشغول کرد
جرم زیباییست، لامذهب مخوان مجذوب را
از نسیم صبح پیراهن گل شادی شکفت
بویی از محبوب بینا می کند یعقوب را
تا که خندان است خندانم ولی با اخم او
مثل ضالین میکشم گوش چپ مغضوب را
گرچه می گویند کوتاه است عمر عاشقان
عمر جاوید است بوسیدن لب محبوب را
از قضا ما را هوای یار شیرین مست کرد
تلخ شیرین خوانده‌اند جام می مرغوب را
یک دو روزی وصل، عمری هجر، سالی فاصله
انتظار آخر مسلمان میکند مصلوب را


سیدعلی حسینی‏ نژاد