شب بود و هوا تاریک

شب بود و هوا تاریک
با دستان کوچکم بر روی زمین
به دنبال تیله هایی می گشتم
که پدرم به من هدیه داده بود.
روشنایی ماه هیچ به کارم نمی آمد.
چراغ قوه ای را از خانه برداشتم
و به کوچه بازگشتم
و یک به یک تیله هایم را پیدا کردم.
از آن شب به بعد بود که فهمیدم

می شود ماه را فروخت
حتی به یک چراغ قوه کوچک

یوسف پوررضا

و گفت: طعم عشق چگونه است؟

وَ قائِلُ:
کَیفَ طَعم الحُبِ؟
قُلتُ لَهُ: الحُبُ عًذبُ و لَکِن فیهِ تَعذیبُ

و گفت:
طعم عشق چگونه است؟

گفتمش:عشق گواراست؛ اما رنج دارد..!

صلَّی‌اللهُ‌عَلَیکَ‌یَااَبَاعَبدِاللهِ‌الحُسَین(علیہ‌السلام)

شَرحِ‌دِلتَنگۍ‌ِ
مَن‌‌بۍ‌تُـو‌فَقَط‌‌یِک جُمله‌‌است . .
تاجُنـون‌فاصِله‌اۍ‌نیست‌اَزاینجـا‌کہ‌مَنَـم

صلَّی‌اللهُ‌عَلَیکَ‌یَااَبَاعَبدِاللهِ‌الحُسَین(علیہ‌السلام)

ای معلم ، نقصِ شاگردانِ خود را برملا کن

ای معلم ، نقصِ شاگردانِ خود را برملا کن
عیبِ ایشان در تکاسل گیر و بهروزی دعا کن

جهد را مقصود باش و از اهانت ها بپرهیز
بر مگو خنگی و غفلت را ز ادراکش سوا کن

گر بگویی سنگ، طینت سخت و حالش استوار است
کوه ها روید ز آنها زین عمل خود را جدا کن


ابر باش و رودِ مهری بر زمین جاری بساز و
سنگ را خاکی برایِ رویشِ اُرکیده ها کن

تکاسل: تنبلی طینت: ذات

محراب علیدوست