سالها گذشت و یادت ، هرگز نرفت ز یادم
بعد از تو یار جانی ، آن کو رسد به دادم
سالهای سخت دوری ، دارم به دل امیدی
شاید مثل یوسف ، تو مرا به چاه دیدی
از شوق دیدن تو ، نو شد دوباره جانم
عشقت به قلب و روحم ، خندان کند لبانم
از بوی پیرهن تو ، مست شد همه وجودم
تو اگر که بازایی ، همه عمر در سجودم
جواد مهاجرپور
توی تمام خاطراتِ من،
ردِ پای تو پیداست...
بودنت، تنها دلخوشیِ من...
چشمهای تو... زیباست.
توی شبای بیسِتاره،
تو تنها نوری، ای عشق...
این قلبِ شکسته و تنها،
با یاد تو، اینجاست.
با تو... هر روز، زندگی،
پُر عشق و عاشقانهتر بود.
لحظهها... بی تو... پُرِ درد،
و این دل، بی همسفر موند.
دستامو بگیر...
بذار تا آخرِ راه،با تو بمونم...
.بی تو، این دلِ خسته...
سرگردون و تنها، میمونم.
توی دنیای بیکسی،
تو... تنها عشقِ منی، هنوز.
یه دل که عاشق بود...
به یاد تو، اینجاست، هنوز.
وقتی تو برگردی...
چشمام دوباره، میخنده.
نبضِ عاشقانهی دل،
با یاد تو... میزنه.
هر کجا که باشی،
با عشقِ تو... قلبم آرومه.
قصهی عشقِ ما،
همیشه اینجا... میمونه.
توی تمام خاطراتِ من...
ردِ پای تو پیداست.
بودنت... تنها دلخوشیِ من...
چشمهای تو... زیباست.
توی شبای بیسِتاره،
تو تنها نوری، ای عشق.
این قلبِ شکسته و تنها،
با یاد تو... اینجاست.
با تو... هر روز، زندگی...
پُر عشق و عاشقانهتر بود.
لحظهها بی تو پُرِ درد...
و این دل، بی همسفر موند.
تو شبهای بی ستاره
تو تنها نوری، ای عشق...
این قلبِ شکسته و تنها،
با یاد تو، اینجاست.
دستامو بگیر...
بذار تا آخرِ راه،
با تو بمونم...
بی تو، این دلِ خسته...
سرگردون و تنها، میمونم.
توی دنیای بیکسی،
تو... تنها عشقِ منی، هنوز.
یه دل که عاشق بود...
به یاد تو، اینجاست، هنوز.
وقتی تو برگردی...
چشمام دوباره، میخنده.
نبضِ عاشقانهی دل،
با یاد تو... میزنه.
هر کجا که باشی،
با عشق، تو... قلبم آرومه.
قصهی عشقِ ما،
همیشه اینجا... میمونه.
توی تمام خاطراتِ من...
ردِ پای تو پیداست.
بودنت... تنها دلخوشیِ من...
چشمهای تو... زیباست.
توی شبای بیستاره،
تو تنها نوری، ای عشق.
این قلبِ شکسته و تنها،
با یاد تو... اینجاست.
با تو... هر روز، زندگی...
پُر عشق و عاشقانهتر بود.
لحظهها بی تو پُرِ درد...
و این دل، بی همسفر موند.
دستامو بگیر...
بذار تا آخرِ راه،
با تو بمونم...
بی تو، این دلِ خسته...
سرگردون و تنها، میمونم.
توی دنیای بیکسی،
تو... تنها عشقِ منی، هنوز.
یه دل که عاشق بود...
به یاد تو، اینجاست، هنوز.
محمد ابراهیم امینی سرابی
برقصی چنگ سازت می شوم من
فدای رقص نازت می شوم من
بخوانی از غم دل گر تو روزی
نوای دل گدازت می شوم من
احسان شاهی
بی شایبه بودی و نکردی شِکوا
من را نِهمَت داشتن تو است ای یارم
در دل رعُب و هراس راه ندارد
گر تو در بَر مایی ای یارم
ساعات خوش ما با تو به شادی است
در آمدنت جانا چه بسیار سعادت
این غم چه گوید که در دل جا ندارد
گر تو در دل مایی این حُزن چه گوید
یارب تو نظر کن بر این دل
تا جانی بگیرد دل و عقل و هوشم
این معشوق چه ها کرد بر این دل
از خاطر خود برد تمام هستی اش را
بر دل برفت تمام آن حُزن و فلاکت
ای یار کجا بردی تمام غمم را
رضا اشرفی
من غزّه ای در آتشم ، تو مکّه ای در ماتمی
من آخر دنیا شدم ، تو قصه ها را خاتمی
من غزّه ای خونین جگر ، تو مکّه ای بُبریده پر
اهریمن پولاد سر ، خندان بیاساید دمی
آنگه زبان ها مُهر ها ، وانگه به چشمان ابرها
وقت نفیر گوش ها ، وقت سقوط آدمی
آرام چون اسرار من ، این شهر بی آزار من
تاریخ را رد می شود ، شاید هویدا رستمی
شهرم غریب و بی رمق جام جنون سرمیکشد
در چشم اقیانوس او ، انبوه دریا شبنمی (1)
شهرم گریبان می درد نخوت به قلبم پل زده
با صبر ، بی پروا شدم از کینه دارم مرهمی
دستم چو مجنونِ خشن تیغ قلم را می کشد
شعرم قلندر گشته و آتش به سر تا پا همی
محمد حسین داودی