تا در حریم قبلهی جان، پا گذاشت دل
گوئی قدم به وادی سینا گذاشت دل
درگیر مهر ماه تو شد، وز سر نشاط
پا بر بساط لذّت دنیا گذاشت دل
تصویر حال خسته و درماندهی مرا
در جمع عاشقان به تماشا گذاشت دل
از خاطرات لالهی شعرم نمی رود
داغی که بر جگر ز مدارا گذاشت دل
در حیرتم از این همه گل چهره در بهار
ما را چگونه یکّه و تنها گذاشت دل
فانوس راه بی خبران محبت است
ردّی اگر ز پرتو خود، جا گذاشت دل
واسع ز سالکان طریقت کشید دست
تا پای خود به عالم بالا گذاشت دل
سید علی کهنگی
عشق سلطان است و باقی ما همه یک بنده ایم
مو به مو در پیچ و خم، هر کوچه را ما گشته ایم
یا از اول دل به انسانی نبند
یا به رویای پر از غم هم، در این دنیا بخند
یا به هر دلداده ای، دل را به ویرانی رهان
یا بر این رویای ویران گشته هم، نالان نمان
مهدی صارمی نژاد
ببر من را به سوی باغ سبز آرزوهایم
چکاوک بردرخت غم ،،تو هم آوار خوانی کن
جوانی رفت از سر،باز هم اندوه باقی ماند
بیا ای غمدوباره با من ودل همزبانی کن
هوادار تن تب دار من جز غم نمیباشد
اجل یک دم بیا اینجا تو هم پادرمیانی کن
کجا گشتم رها از غصه های بیکران خود
خدایا مرحمت فرما ،مرا هم آسمانی کن
نگویم کفر دلگیرم از این دنیای بی احساس
خدای مهربان من ،تو بادل هرچه دانی کن
لیدانظری