من بیچاره ترین را به نگاهی بنواز

من بیچاره ترین را به نگاهی بنواز

ناز کم کن قدمی رنجه کن ای چشمه ناز

کعبه و حل وحرم نام تو را میخوانند

همه دارند به نحوی به سویت دست نیاز

روز وشب لحظه به لحظه نمی افتد یک دم


از لب اهل نظر نام تو با سوز و گداز

با فراقت چه کنم یوسف کنعان وجود

منم و کوره رهی پر زنشیب وز فراز

آگهم آگهی از حال و هوای دل من

نظر لطف تو همراه من است از آغاز

جذبه روی تو ما را ز ازل با خود برد

برقع برگیر زرخسار خود ای معدن راز

چشم در راهم و هر روز به خود میگویم

اندکی صبر سحر می رسد از راه دراز

نظری گر تو بر این ذره ناچیز کنی

بال بگشایم و با لطف تو نمایم پرواز

همه از لطف شما بود که این زاغ سیاه

شده در باغ ولا چو بلبلی خوش آواز

مجید رجبی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد