تمامِ قصه هایِ خسته ی من
شبیهِ قصه هایِ مادرم بود
تمامِ غصه هایِ اولینم
شبیهِ غصه هایِ آخرم بود
مرا از کودکی هایم بپرسید
از آن رنگین کمانِ آرزوها
از آن ابر و از آن باران از آن سیل
از آن کنجِ کرانِ آرزوها
به بادبادکی نخ بسته ام من
به بامی ایستاده پا برهنه
تکانی می دهم با دستِ کوچک
به تکه پاره کاغذهایِ کهنه
ز زیرِ پنجره دارد صدایی
صدایم می زند پایین بیایم
ولی من با تمامِ کودکی هام
همانجا کنجِ بامم, بی هوایم
آرش آزرم