هنگام کهن سالی رسیدم نظر عشق

هنگام کهن سالی رسیدم نظر عشق
آن را که به بُرنایی نیافتم طلب عشق

از فرطِ فراغ مرغِ دلم گشته هوایی
وانگه نظری کن که چه دارد هوسِ عشق

افسوس که از آن یار سیه چشم جوانی
نام مانده و نامدار سیه پوشِ رهِ عشق

آوازه ی من ره گذر عشق تو بود زی
وامانده که درمانده یقین از هنرِ عشق

مژگان تو چون سِحرِ فسونگر نظر انداخت
صدها قدحِ باده فنا شد شَررِ عشق

آزمون معلم شدیده ایم وادی دنیا
درد مندی بیازرای بیافتی خطرِ عشق

گر دنیا شود حامی مسی زر نگردد
با طینتِ طاهر برسی هم سفرِ عشق

حافظ که کُلِ زندگیش دود و هوا رفت
در حسرت عشق است و یقینا نظر عشق

حافظ کریمی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد