یک قدم مانده که پَر باز کند غنچه ی گُل
و بهار
بوسه بر شاخه ی خشکیده ی شب بو بزند
یک قدم مانده که خورشید
دست در دست نسیم
سر هر آبادی
فرش های همه را خشک کند
میهمانیست بهار
که به هر جا برسد
کفش های همه را جُفت کند
مریم سادات موسوی
تو کیستی که من به دیدار تو محتاج شدم؟
روی ماه تو دیده این چنین آشفته و بیمار شدم؟
تو کیستی که من درمانده از عشق, هواخواهت شدم؟
این چنین دیوانه وار در در پی ات بی تاب شدم؟
شعر من شاید ضعیف است ولی حس تو
آنچنان است که گلستان و بوستان را از برکُند
سعدی و حافظ و خیام و مولانا که هیچ
تمام شاعران دنیا نتوانند که وصفت کنند
ابوفاضل اکبری
من در خیال تو خیال در خیال تو ام
یک خواب عمیق ولی غرق رویای تو ام
من در طبق حسرانی نثر تو ام
چه بدانی چه نه, من سطر عصر تو ام
نواخت نی هر دم به نی ساز تو را
من باخته موی لخت در باد تو ام
باده ولی کم خورم , مست دیدار توام
عالم نچرخم هر به احوال تو جویم
من یک به هر مشتاق بوی شال تو ام
وعده نه حرف من از واژه عیان تو ام
یک مکث مگر نبود مرا عاشق تک خال تو ام
سیدعلی کریمی
تو عهدهایت را شکستی و نماندی
عاشق ترین پروانه را دیوانه خواندی
آن جا که فهمیدی دلم بی تو خراب است
دل را میان کوره ی آتش نشاندی
رفتی تمام مرزها را فتح کردی
این لشکر مفلوج را هرجا کشاندی
چه در خیال خام تو پرورده بودند؟
که زندگی را تا به نابودی ....رساندی!!
کافی نبودم ؟ در مسیر سخت احساس
مرغ دلم را با نگاهی ...می پراندی!!!
در لانه ای که صد امید ...آکنده بودم
یک گله ی گرسنه را بردی....چراندی!!
لرزید کوهی ...از قیام بی دلیلت!!
بذر دورویی را به هر گوشه فشاندی
نابود شد رویای زیبای صداقت!!
در آتش عشقی که ...در جانم چکاندی....
نرجس نقابی