بخند که جهان
به اعتبار خنده های تو زیباست
تو ...
ترجمان حال خوب و قشنگ
بخند
که سازهای جهان را
تو کوک می کنی به یک لبخند
مریم مینائی
جانا
گفتن شعر, هنری خواهد
زبان خشک نه! که تری خواهد
تعریف به ضد است گر گوئی
شخم گاو نری خواهد
چرا که هر دمش را
دم دَ دم, دمی خواهد
یوسف رحیمی
معمار عاشق بود!
عشقش را ساخت!
کاشی به کاشی
ستون به ستون
ساختمان پا گرفت!
ریشه کرد در زمین
در خاک
و همسایهی درختها شد!
شبنم حکیم هاشمی
چون رویای پرواز در دل جان می گیرد
سبک حیات را دستخوش تغییر می کنیم
خواب تمنای پیله های بی خبری را
با رویای رنگی بال تعبیر می کنیم
و برای آگاهی پلی از خواب می سازیم.
چرا برای لارو پشه آبی نمی جوشانند
ماییم که به ظرافت پیله هایمان می بازیم
کابوس زندگی ما آن زمان جان می گیرد
که خویش را در بستری از حریر می اندازیم
و بربافته ی توهم خود عاقبت جان می بازیم
تورج امیری
جزمن توگر یاری دگر,بر زیر سرداری بگو
افزون زمن برعشق خود,دیوانه ترداری بگو
گرمی ی بازارت منم,تنها خریدارت منم
ازبهرعشقت همچومن,خونین جگر داری بگو
ازعشقت ای دلدارمن,همچون گلی پژمرده ام
همتای من نامهربان,آزرده گرداری بگو
وقتی که گشتیم آشنا,بردردگشتم مبتلا
ازبهرعشقت همچومن,جان درخطرداری بگو
دیوانه بررویت شدم,گویی که جادویت شدم
مانندمن مجنون اگر,بر دور بر داری بگو
کزعشقت ای دلدارمن,درمانده ای مانند من
نالان زعشقت هرشبی,تادرسحرداری بگو
سرگشته ای ویلان منم,چون مرغ شب نالان منم
اندرقفس مرغی چومن,بی بال پرداری بگو
مارا زعشقت نازنین,ناکام کردی عاقبت
همچون(خزان)سرگشته تر,گر در نظر داری بگو
علی اصغر تقی پور تمیجانی