ای عشقِ بی بهانه به کارم نیامدی

ای عشقِ بی بهانه به کارم نیامدی
حتی به خاطری که ندارم نیامدی

حالا که از هوای تو و برکت جنون
آواره ای به شهر و دیارم نیامدی

گفتیکه میرسی سر قولیکه داده ای
دیدی به درد و غصه دچارم نیامدی

با روزگار خسته و دلتنگی و قفس
تا پشت میله های حصارم نیامدی

گاهی به مژده زخم دلم را نمک زدی
اما شبی به پای قرارم نیامدی

حکم تو بود و مهلت فرجام دیگری
دارم زدی و بر سر دارم نیامدی

آتش بجان خرمن رسوایی ام شدی
اکنون که بین سوز و شرارم نیامدی

ساعت شمار ثانیه های شماتتم
گفتم که سر به جاده سپارم نیامدی

عمرم  گذشت و مرثیه آرزو شدم
حتی کنار سنگ مزارم نیامدی


علی معصومی

سلول به سلول گلویت

سلول به سلول گلویت
انفرادی‌ست
صد شعر بی‌گناه
در حصر مانده‌اند.


سعید فلاحی

هرشب میان خواب من پا میگذاری بی سبب

هرشب میان خواب من پا میگذاری بی سبب
از هر طرف روی تو را میدیدمش در تاب و تب

درگیر تصویرت شدم از قاب عکس روبرو
می آمدی با بوسه ای مثل غزل بر روی لب

یکباره از عمق تنت حسی کنارم پرسه زد
با عطر مدهوش تنت می بردی‌ام در شور شب

زندانی شعر توام عصیان گر مرتد شدم
هرچند زخمی میشدم از اعتراض این غضب

حلوای من ! حوای من ! تو میوه ی ممنوعه ای
دیگر چه میخواهم ز تو شیرینی طعم رطب!


در بافه ی گیسوی تو می‌پیچم و حض می برم
امشب بیا در خاطرم شوری بزن بر این طرب

هرشب تو را می‌خوانمت دست از سر من برندار
هرشب میان خواب من پا میگذاری بی سبب

مهرداد آرا