ز لطفِ بادِ بهاران در عرصۀ چمن است

ز لطفِ بادِ بهاران در عرصۀ چمن است
که جعد سوسن و سنبل ظریف و پرشکن است
.
تو آن شکوفۀ سرخی ز باغ عالمِ قدس
که رنگ و بویِ تو بر برگِ لاله و سمن است
.
منم مهاجرِ کولیِ دربدرِ که هنوز
پرستویِ دلِ من در هوایِ پر زدن است
.
به هر کجا روی ای رهگذارِ وادیِ عشق
چراغِ مُصطَفَوی رهنما و مُؤتمن است
.
فروغ دیده ام از خاکِ پایِ اهلِ دلیست
که از سلالۀ سرگشتگانِ بی وطن است
.
تو از تبار کدامین کواکبی که هنوز
شرارِ رویِ تو رشک ستارۀ یمن است
.
چه حکمت است خدایا که در طریقِ بلا
دوایِ دیدۀ یعقوب بویِ پیرهن است
.
ز بارگاه تو تا آستانِ حضرتِ دوست
مسافتِ دو کمان بود و بوالعجب سخن است
.
بیا رها و سبکبار بگذریم زین کوه
که این گریوه گذرگاهِ تنگِ اهرمن است

محمود فریدون فر

غنچه غنچه روییده و وا می شوی

غنچه غنچه روییده و وا می شوی
نیک من خوب تویی هر دم تسلا می شوی

سبزه سبزه در بهار یک آن تو جانم می شوی
ریشه تا شکوفه ای ای وای هویدا می شوی

من که بی چون و چرا از نظرت در نروم
ای که بر دل و لبی چون گل شکوفا می شوی

بار دیگر تو چون نسیم صبح ، عشق من پیدا چرا
ای که از رنگ شبی هر دم مبرا می شوی

با تبسم گاه به گاه گل را نمایان می کنی
قالی کرمان تو که جمعی تماشا می شوی

خوبی و این مردمان رنگین شدند یک به یک
هرچه پایین می روم باز تو بالا می شوی

این که دستگیر شده ای وصف دلم با این خدا
روزی که پایین روی با یک محیا می شوی

ازاده دهقان بنادکی

میزند آتش به جانم غم... نه کم کم... بیشتر

میزند آتش به جانم غم... نه کم کم... بیشتر
من به دنبالِ کسی هستم... نه هم‌دم...بیشتر

کاش گاهی مرهمی باشی تو بر داغِ دلم
مثل بارانی که می‌بارد... نه نم نم... بیشتر

ناصر کسیانی

چشمهایت صدایم میکرد

چشمهایت صدایم میکرد
چشمهایت
حاشا می کرد خیانت را
گفته بودی مشهوری
آوازه ات را همه دارند
آری همه
همه ی شهر میدانند
بی نجابت
پر خباثت
سرا پا بی کفایت
این بود شهرتت
عزیزِ من دست خودت که نبود
کج بود دست رفاقتت
ای بشکند دست تا آرنج عسلم در حلقومت
خیانت می‌کنی و
انکار و‌هی انکار
دیوار حاشایت بلند است
به دیوار حاشایت نمیرسد دستم
خوب نبودی
خوب نیستی
خوب هم نخواهی شد
دکتر جوابت کرده است
بیماری لاعلاجیست
خیانت

آغاز فاجعه است
که یک عشق به نفرت برسد
لیلا بزند به سیم آخر
چشم وا بکند
خانه ی شوهر باشد
بوالهوسی بیش نباشد مجنون
هر شب درعطش یک لیلا
فتوا پشت فتوا

به پایان برسد انقضا یک عشق
کلاغ قصه اما سر در گم
یکه و تنها
پی یک جا و مکان باشد

امینه فرکیش