ای یار بی مهر و وفا ای یار بی لطف و صفا
کم کن تو از جور و جفا ای که تویی تیغ بلا
صد روز گفته ام ادب ای که تو کرده ای طرب
هر دم نکرده ام غضب هر دم تو کرده ای خطا
در رفتن خون از کفن دیدی که می لرزد بدن
من خود به چشم خویشتن دیدم که خونم بر ردا
باشد که من گفتم چنان گفتی که می گویی فلان
از من نجو دیگر نشان دیدی که دودم در هوا
شب شد سعیدا مهر جو بر خاطر دیگر بپو
جان می دهم بر دار کو جان می دهم روحم شفا
سعید مصیبی