هی نگو خاطره هامون همه سرخورده شدن

هی نگو خاطره هامون همه سرخورده شدن
توی پاییزِ نگاهت گلِ پژمرده شدن
رقص گندم زار زلفت لای دستای خزون
پشت لبخند تو پنهون شده افسرده شدن
هُرم احساس تو جون داده به تنهاییِ من
آرزوها که نمردن،کمی آزرده شدن
یک شروع تازه داره به دلم سر می کشه
با نگاهت همه شب تا آسمون پر می کشه
تو بگو تا ته دنیا با دلم همسفری
از سکوتم می شنوی ،از دل من با خبری
تو بگو آخرِسر می رسه باز نوبت ما
شعر و‌موسیقی و بارون همه هم صحبت ما
تو بگو تا آخرش، دستمو ول‌نمیکنی
چشمه ی زلال قلبمو، ‌تو‌ ،گِل نمیکنی

سمیرا صادقی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد