بدل بگو چه کنم سخن به آه دل است
بجویمت تو بخوان مهن نگاه دل است
رخی که در دل من کشیده نقش تو را
بگل حواله کنم گلی که ماه دل است
شدم که مست و ملول چراغ راه توام
به دشت لاله بیا بدان که راه دل است
شراب تازه کجا و می و پیاله بجاست
ببوسم از لب تو که این گناه دل است
بود ز فلسفه ات نشان ز حکمت عشق
اسیر سفسطه ام بلای چاه دل است
به یاد آصف دل روم به شهر تو من
کنم بمعجزه ای صفا به کاره دل است
سپیده عاشقت ام نشد وصال تو لیک
صدای جعفریت رسیده گاه دل است
علی جعفری